دوشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۴


نوروز بمانید که ایام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!

آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می‌آورد از چلچله پیغام شمایید!

آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردندهء آرام شمایید!

خورشید گر از بام فلک عشق فشاند
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!

نوروز کهن‌سال کجا غیر شما بود؟
اسطورهء جمشید و جم و جام شمایید!

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانهء بهرام و گل‌اندام شمایید!

هم آینهء مهر و هم آتش‌کدهء عشق
هم صاعقهء خشم به‌هنگام شمایید!

امروز اگر می‌چمد ابلیس غمی نیست
در فن کمین حوصلهء دام شمایید!

گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است
در کوچهء خاموش زمان، گام شمایید!

ایام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایام شمایید!

پیرایه یغمایی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی شعر قشنگ و متفاوتی بود . عکس هم همینطور . مثل خود تو که یه موجود متفاوت و دوست داشتنی هستی ! همونطور که از دیدن و خوندن این شعر و عکس لذت بردم , از اینکه تو رو میشناسم خوشحالم و لذت میبرم . سال نو مبارک عزیزم .
روح بازیگوش