پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۸

لغو مجوز خودمان

خیلی وقت پیش، دوستی که تمام دوران بزرگ‌سالی را خارج از ایران گذرانده بود، چه برای تحصیل چه به عنوان نماینده و کنسول و از این قبیل، حالا عیالوار برگشته بود و از اجاره‌های سنگین گله می‌کرد. به او پیشنهاد کردیم حالا که همه جا آشنا روشنا دارد از امکانات بنیاد مستضعفان استفاده کند و خانهء ارزان بخرد یا اجاره کند.
او که با بالا بالایی‌ها پالوده می‌خورد گفت، فکر نکنم این خانه‌ها نماز داشته باشد. یکی از ماها گفت، یعنی خودتان هم کار خودتان را قبول ندارید؟
حالا حکایت لغو مجوز تجدید چاپ «نیمه غایب» است. خودشان در همین دولت پر از خطوط قرمز چهار بار به این کتاب اجازهء چاپ داده بودند...

جمعه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۸

حدیث مکرر

حدیثی من باب نمونه‌، مربوط به دورانی بین زمان حکومت ماد ها و حال حاضر

از نامهء فروغ به برادرش:
«وقتی می‌خواهم یک کتاب چاپ کنم، ناشرها به زور دست توی جیبشان می‌کنند و هزار تومان حق تألیف می‌دهند. و آن کتاب را هم با هزار غر و لند چاپ می‌کنند. و تازه وقتی کتاب چاپ شد با تیراژ حداکثر 2 هزار، سال‌ها توی ویترین مغازه‌ها می‌ماند تا 50 جلدش به فروش برود و بعد چهار تا آدم احمق بی‌سواد بی‌شعور توی چهار تا مجله‌ء مبتذل که سرتا پایش صحبت از لنگ و پاچه و خورش قرمه سبزی و جنایت‌های مخوف است برمی‌دارند و به عنوان انتقاد هنری، ترا مسخره می‌کنند، همین! تو این چیزها را نمی‌دانی... تو در محیط روشنفکر و پیشرفته‌یی زندگی می‌کنی.»
مجلهء فردوسی، 27 مرداد 1348
نقل از پیشگفتار "نگاهی به فروغ فرخزاد" دکتر سیروس شمیسا، انتشارات مروارید چاپ سوم 1376