شعر زیر از بیژن نجدی است و در ابتدای کتاب "یوزپلنگانی که با من دویدهاند" چاپ شده است. در واقع ناشر این شعر را به عنوان توضیحی بر وجه تسمیهء کتاب آورده است.
از بیژن نجدی دو کتاب چاپ شده است یکی همین کتابی است که گفتم و دیگری "دوباره از همان خیابان ها"
وصیت
نیمی از سنگ ها، صخره ها، کوهستان را گذاشتهام
با دره هایش، پیالههای شیر
به خاطر پسرم
نیم دیگر کوهستان، وقف باران است.
دریای آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی
می بخشم به همسرم.
شب های دریا را
بی آرام، بی آبی
با دلشورههای فانوس دریایی
به دوستان ِدور دوران سربازی
که حالا پیر شدهاند.
رودخانه که میگذرد زیر پل
مال تو
دختر پوست کشیده من بر استخوان بلور
که آب
پیراهنت شود تمام تابستان
هر مزرعه و درخت
کشتزار و علف را
به کویر بدهید، ششدانگ
به دانههای شن، زیر آفتاب.
از صدای سه تار من
که ریختهام در شیشه های گلاب و گذاشته ام
روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به "نی" بدهید.
و میبخشم به پرندگان
رنگها، کاشیها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویدهاند
غار و قندیل های آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصلهایی که میآیند
از بیژن نجدی دو کتاب چاپ شده است یکی همین کتابی است که گفتم و دیگری "دوباره از همان خیابان ها"
وصیت
نیمی از سنگ ها، صخره ها، کوهستان را گذاشتهام
با دره هایش، پیالههای شیر
به خاطر پسرم
نیم دیگر کوهستان، وقف باران است.
دریای آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی
می بخشم به همسرم.
شب های دریا را
بی آرام، بی آبی
با دلشورههای فانوس دریایی
به دوستان ِدور دوران سربازی
که حالا پیر شدهاند.
رودخانه که میگذرد زیر پل
مال تو
دختر پوست کشیده من بر استخوان بلور
که آب
پیراهنت شود تمام تابستان
هر مزرعه و درخت
کشتزار و علف را
به کویر بدهید، ششدانگ
به دانههای شن، زیر آفتاب.
از صدای سه تار من
که ریختهام در شیشه های گلاب و گذاشته ام
روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به "نی" بدهید.
و میبخشم به پرندگان
رنگها، کاشیها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویدهاند
غار و قندیل های آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصلهایی که میآیند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر