یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۷

داستان‌نویسی در گروه اینترنتی کولی‌ها

منیرو روانی‌پور و همکاران در گروه اینترنتی کولی‌ها از داستان‌نویس‌های آماتور دعوت کردند تا داستان‌هایشان را بفرستند و احتمالاً بعد از نقد و بررسی داستان‌هایی را انتخاب کنند.
بنیاد گلشیری هم قبلاً داستان‌هایی را نقد و بررسی کرد و مثل همهء کارهایمان در محاق رفت.
این لیست داستان‌هاست ، بدون ویرایش.
این جدول انتخاب داوران، یعنی همکاران منیرو روانی‌پو، مرحلهء اول و این جدول در مورد نویسندگانی که داستان فرستاده‌اند و به سوالات گروه جواب داده‌اند و چند داستان را انتخاب کرده‌اند.
کار بسیار ارزنده و پر زحمتی است. قدر بدانیم.

جمعه، آذر ۲۹، ۱۳۸۷

فوت صدا کلفته

مارک فلت،صدا کلفتهء ماجرای واترگیت امروز مرد. گفتم شاید امروز به دلیل جمعه بودن، آه دموکراسی نکشیده باشید، یادآوری کردم.

یکشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۷

کامنت شما نشانهء شخصیت شماست

اهالی وبلاگستان بامعضل غربتی‌های کامنت‌گذار آشنایند، نیاز به توضیح اضافی نیست.
اما من می‌خواستم در یک پست در ستایش کار منیرو روانی‌پور و همکاران در گروه اینترنتی کولی‌ها بنویسم، آنقدر این‌دست آن‌دست کردم و آنقدر به روح و روان مخابرات با این اینترنت نفتی‌اش صلوات فرستادم تا این دو تا پست را دیدم. یکی در سایت منیرو روانی‌پور و یکی در کولی‌ها.
خدا آدم‌ها را کچل کند، حسود و بخیل نکند. یک کم دور تر از نوک دماغ را هم دیدن، والله و بالله فضیلت است. یعنی توی جامعهء پر حقد و حسد و کوتوله پرور ما فضیلت است وگرنه جاهای دیگر که ما آدمشان هم حساب نمی‌کنیم، امر بدیهی است.
به کارش حسودی می‌کنند، به شوهرش به پسر دستهء گلش – چشمم کف پاش- به موقعیتش.
شاید بدانید که منیرو روانی‌پور نویسندهء محبوب من نیست. نتوانسته‌ام با آثارش ارتباط برقرار کنم. فارسی‌اش به گوشم خوش‌آیند نیست. محلی نویسی‌اش – که بعد ها دستاویز بسیاری از نویسنده‌های تازه‌کار شد، برایم تکراری است. اما این‌‌ها دلیل نمی‌شود که برایش آرزوی موفقیت نکنم. برایش بسیار و بسیار خوش‌حال نباشم که حالا آن‌جاست. مرتب با خودم نگویم دستت درد نکند با این بچه تربیت کردنت. و چیز‌های خوب دیگر.
عجالتاً این را داشته باشید تا بعداً بروم سراغ آن پستی که مدام برای نوشتنش این‌دست آن‌دست می‌کنم.

سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۷

نقد وبررسی خواهرم کلئوپاترا

جلسهء نقد وبررسی خواهرم کلئوپاترا به شوری این گزارش خلاصه نبود. محمد رضا گودرزی به انتقادات دو منتقد پاسخ داد و برای ادعای خود از نظریه پردازان نقل قول آورد. مثلاً (آن‌چه به خاطرم مانده) در مورد « ارجاعات فرامتنی بی کارکرد در داستان»، از قول یک نظریه پرداز دیگری گفت که بعضی از این ارجاعات که علی‌الظاهر در داستان کارکردی ندارند جزو لازم متن‌اند مثل دو نفر که به هم می‌رسند و سلام و احوال می‌کنند و پاسخ آن‌ها در متن استفاده‌ای ندارد(نقل به مضمون).

[اصلاً یکی نیست یه این نظریه پردازان نقد (که به قول بورخس کسی برایشان بنای یادبود نمی‌سازد) بگوید چرا هی می‌نشینید نظریه می‌دهید و هی نظریهء قبلی‌هارا با دلیل و برهان رد می‌‌کنید؟ بگذارید مردم کتابشان را بخوانند!]

در مورد آن قسمت از فرمایشات منتقدین که معتقدند: راوی اول شخص نشان دهنده این است که نویسنده دغدغه بیانگری دارد و می‌خواهد درد دل کند. بیشتر داستان‌ها اظهار نظرهای اجتماعی است شاید علتی تاریخی داشته باشد. سال‌ها نگذاشته‌اند خانم ها حرف بزنند و این داستان‌ها محمل مناسبی برای اظهار عقیده است. من یک سوال دارم ، آیا این امر را می توان عمومیت داد یا فقط چون در این فضای اجتماعی هستیم می‌توانیم نتیجه بگیرم –یا حدس بزنیم- که نگذاشته‌اند نرگس عباسی و امثال او در زندگی شخصی خود حرفشان را بزنند؟ مثلاً می‌توانیم این ایده را برای پروست هم به‌کار ببریم که «در جستجو...» را از منظر راوی اول شخص نوشته؟ (که لابد آندره ژید هم تا حدودی همین عقیده را داشته که به ناشر جلد اول این رمان چواب داده که ارزش چاپ ندارد – آدم حسابی سی صفحه از این پهلو به آن پهلو شدن را توصیف می‌کند؟!- و باعث شد پروست جلد اول را به هزینهء خود چاپ کند.) یا در مورد همین نویسندهء در حال حاضر پر طرفدار، هاروکی موراکامی، که دو کتابی که از او به فارسی ترجمه شده، به خصوص و به وضوح در مجموعه داستان "کجا ممکن است پیدایش کنم- نشر چشمه" تماماً راوی اول شخص دارد، می‌توانیم استناد کنیم که: نگذاشته اند حرف بزند و این داستانها محمل مناسبی برای اظهار عقیدهء او است؟