یکشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۶

کیت کندی

سایبرنتیک!

کیت کندی ( Cate Kennedy) نویسنده‌ء استرالیایی است که تا به حال دو بار برندهء جایزهء The Age شده است.
یک پاراگراف از مطلبی از او تحت عنوان «اینترنت برای زنان» خدمتتان تقدیم می‌کنم.


بعد از شام کریسمس توی اتاق ناهارخوری پدر و مادرم، داشتم با برادرم که برنامه نویس کامپیوتر است حرف می‌زدم. داشت اصول فضای سایبرنتیکی را برایم توضیح می‌داد. بالاخره گفت: نسبتاً قدری پیچیده است. اساسش سیستم باینری است که همه چیز تبدیل به صفر و یک می‌شود. بنابراین دیتا به صورت مثلاً صفر صفر یک یک یک صفر صفر یک ذخیره می‌شود.
مادرم آه کشید.
پهلوی ما نشسته بود و نصف خواسش به ما بود و نصف خواسش به پلیور نقش‌داری که می‌بافت. گفت: اصلاً نمی فهمم این چیز ها چطوری توی کله‌تان می رود. عقل من که قد نمی‌دهد. و آن نصفه حواسش را به نقشهء پلیور داد.
زیر زیر، رو رو رو، زیر زیر، رو.

دوشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۶

کنراد




ژوزف کنراد

یونسکو، به مناسبت 150 مین سالگرد تولد ژوزف کنراد سال 2007 را سال ژوزف کنراد نامیده است.
( این‌جا را ببنید بند 41)

« ژوزف کنراد رمان‌نویس لهستانی انگلیسی زبان در ابتدا به عنوان نویسندهء داستان‌های پسربچه‌های دریانورد شناخته شده بود، اما امروزه او را نویسنده‌ای می‌دانند که آثارش نشان‌دهندهء آگاهی عمیق معنوی و تکنیک ماهرانه داستان سرایی است. آثارش که مشتمل بر 13 رمان، دوجلد خاطرات و 28 داستان کوتاه است، علاقهء او را به وضعیت انسان و مسائل سیاسی نشان می‌دهد. بعضی از رمان‌های او سبک اتوبیوگرافی دارند، و در عین حال کنراد در تمام آثار ادبی، داستانی و مقاله‌هایش، روی مشکلات مسؤلیت فردی و همبستگی انسانی تأکید می‌کند.»
ژوزف کنراد با نام «تئودور کنراد نالچ کورزینوسکی» در سال 1857 در پادولیای اوکراین متولد شد، دشتی حاصلخیز بین لهستان و روسیه که زمانی بخشی از خاک لهستان بود و بعد جزو روسیه شد.
این منطقه از ملیت‌های مختلفی تشکیل شده بود که چهار مذهب و جهار زبان و چندین طبقهء اجتماعی داشتند. آن بخشی که ساکنینش به زبان لهستانی حرف می‌زدند، و خانوادهء کنراد هم از آن‌ها بود، آبا و اجدادی از طبقهء سلاچتا بودند که طبقه‌ای پایین‌تر از اریستوکرات‌ها بود، ثروتمند و اصیل و دارای قدرت سیاسی بودند. آپولو کورزینوسکی، پدر کنراد، شاعر و مترجم ادبی از زبان‌های انگلیسی و فرانسه بود و ژوزف در بچگی رمان‌های انگلیسی را به زبان‌های فرانسه و لهستانی پیش پدرش می‌خواند. آپولو کورزینوسکی که در گیر فعالیت‌های ضد تزاریست‌ها شده بود، در سال 1861 با خانواده‌اش به ولگودا در شمال روسیه تبعید شد. در این سفر ژوزف مبتلا به سینه‌پهلو شد و در سال 1865 مادرش به همین مرض فوت کرد. پدر کنراد که تعلیم او را به عهده گرفته بود در سال 1869 به مرض سل درگذشت. ژوزف را به سوئیس،پیش دایی‌اش «تادئوس بابروسکی» که تأثیر زیادی در زندگی کنراد داشت، فرستادند. ژوزف که اصرار داشت دایی‌اش اجازه دهد دریانورد شود، در سال 1874 به فرانسه رفت و چند سالی در آن‌جا زبان فرانسه‌اش را بهتر کرد و دریانوردی آموخت. در فرانسه با محافل زیادی آشنا شد ولی به قول خودش دوستان بوهمیایی‌اش بودند که او را با نمایش‌نامه و اوپرا و تأتر آشنا کردند. در همین مدت ارتباط خوبی هم با دریانوردان داشت و چیزی نگذشت که دیده‌بان قایق‌های راهنما شد. کارگرانی که در کشتی دید و کارهایی که به او تحمیل کردند، همه زمینه‌ای برای جزئیات درخشان رمان‌هایش شد.
در اواسط دههء 1870 ، شاید برای فرار از خدمت سربازی روسیه، به کشتیرانی تجاری فرانسه پیوست و در سال‌های 1875و 1876 سه بار به جزایر هند غربی سفر کرد. کنراد همچنین درگیر قاچاق اسلحه برای «کارلیست» (جنگ داخلی اسپانیا) شد و تمام سرمایه‌اش را در این راه از دست داد. به قصد خودکشی به سینه‌اش شلیک کرد، هرچند صدمه‌ای ندید، اثر آن تا آخر عمر در او به جای ماند. دایی‌اش با ضمانت او را آزاد کرد و توصیه کرد به کشتیرانی تجاری بریتانیا بپیوندد تا بدین‌وسیله شهروندی بریتانیا را به دست آورد.
کنراد 16سال در کشتیرانی تجاری بریتانیا کار کرد و به مشاغلی از ملوانی گرفته تا معاون ناخدا مشغول بود. در سال 1886 مدرک ناخدایی گرفت و کاپیتان کشتی خودش «اوتاگو» شد. در همین سال شهروند بریتانیا شد و در سال 1896 ترک تابعیت روسیه کرد و توانست از لهستان دیدن کند. در همین سال اسم خود را رسماً به ژوزف کنراد تغییر داد.
سفرش به کنگو در سال 1890 و تجربیاتش در آن‌جا، و انزجار و سرزنش استعمار، که در آثارش دیده می‌شود، حاصل این سفر بود که به مالاریا و اسهال خونی هم مبتلایش کرد.
کنراد تا سال 1894 که در انگلستان مستقر شد و وقت خود را به ادبیات اختصاص داد، به استرالیا، نقاط مختلف اقیانوس هند، برونئی، آمریکای جنوبی و جزایز اقیانوس آرام سفر کرد.
اولین رمانش، حماقت آلمایر، داستان مردی هلندی که در برونئی خانه به دوش است، در سال 1895 بعد از پنج سال حک و اصلاح چاپ شد، با استقبال منتقدین روبرو شد ولی فروش نداشت.
بعد از آن، کتاب‌های رانده شده از جزایر ( An Outcast of the Islands) و The Negger of the Narcissus که داستانی پیچیده از طوفانی در دماغهء امید نیک و ملوانی سیاه‌پوست و اسرارآمیز است و لرد جیم را که ملوان داستان نمونهء ملوانی است که کنراد آرزو داشت مثل او باشد، چاپ کرد.
در سال 1896 با جسی جورج ماشین‌نویس ازدواج کرد و به کنت نقل مکان کردند.
رمان «نوسترومو» در سال 1904 چاپ شد، رمانی تخیلی که کندوکاوی است در آسیب‌پذیری و فسادپذیری بشر. این کتاب موجب ضرر مالی بزرگی برای کنراد شد. داستان دربارهء یکی از وسوسه انگیزترین سمبل‌های کنراد، معدن نقره است. اشتیاق به کارهای خطرناک و شهرت نوستروموی ایتالیایی را از بین می‌برد و راز نقره هم با او به خاک سپرده می‌شود. این کتاب از نظر منتقدین شاهکار تلقی شد ولی باز هم فروش نرفت.
از 1897 تا سال 1911 که کنراد کتاب Under Wesren Eyes ، رمانی به سبک داستایوسکی، را چاپ کرد، دورهء خلاقیت هنری کنراد می‌دانند. چاپ Under Western Eyes شکست دیگری برای کنراد بود که حملهء عصبی شدیدی هم به دنیال داشت. هرچند کنراد نویسنده‌ای پرکار بود، وضع مالی‌اش تا سال 1913 و چاپ کتاب «شانس» بهبود نیافت.
از سال 1919به بعد کنراد را ستودند و از بعضی داستان‌هایش فیلم ساختند. در سال 1914 نشان «شوالیه» و مدرک افتخاری از پنج دانشگاه را رد کرد. روزهایش را به نوشتن می‌گذراند و ساعت‌ها وقت صرف یافتن لغتی مناسب می‌کرد. خلایی که در زبان انگلیسی احساس می‌کرد، همیشه برایش با اهمیت بود.
وی اواخر عمر ساکن آمریکا شد.
در 13 اوت سال 1924 در سن 67سالگی در اثر حملهء قلبی درگذشت.




پنجشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۶

دربارهء ترجمه

مشکل ترجمه


مقاله‌ای در سایت دیگران

احتمالاً ترجمهء ایرج پزشک‌زاد باشد. تاریخ مقاله هم 1340 است و ممکن است من درست گفته باشم.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۶


ADSL


من از ADSL صبانت استفاده می‌کنم و خیلی راضی‌ام. حالا چرا این‌جا می‌نویسم؟ چون قبلاً از «داتک» گرفته بودم و دلیل عمده‌ام هم این بود که توی اینترنت گشته‌بودم و به نظر از همه بهتر و اقتصادی تر می‌آمد، که معلوم شد نیست. حالا اگر یک نفر مثل من خواست توی اینترنت بگردد و نظر دیگران را در مورد شرکت ارائه دهندهء ADSL بداند، حرف‌های من را هم بشنود.

داتکی‌ها هم طولش دادند، هم صد تا اشتباه کردند، هم بلد نبودند پای تلفن نصبش کنند، هم دوسری آدم از شرکتشان آمدند تا بتوانند سیتمشان را تحویل بدهند و هم هزار تا خنس دیگر . درست یک‌ماه طول کشید تا به قول دولت فخیمه از نعمت ADSL برخوردار شویم! بعد هم یک اینترنتی بود که فقط حلال زاده‌ها می‌فهمیدند سرعتش از دایال آپ بیشتر است. وقتی می‌دیدم کسانی از سرعت ADSL راضی‌هستند، خیلی تعجب می‌کردم. با داتک بسیاری از سایت ‌ها به دلیل سرعت‌ کم باز نمی‌شد که حالا که پرووایدر را عوض کرده‌ام می‌فهمم اشکال از سرعت بوده.
خلاصه یک روز با دوست کوچکم مشورت کردم، دیدم صبانت هم ارزان‌تر است هم پرسرعت‌تر.
وقتی آن‌ها تماس گرفتم، دیدم بی‌افاده‌اند، بدون لهجهء بریتیش و آمریکن با من حرف می‌زنند. گفتند ظرف یک هفته نصب می شود، زود تر هم نصب شد. اول کار گفتم نمی‌خواهم بیایید این‌جا، از پای تلفن نصبش کنید، به من بگویید خودم انجام می‌دهم. با دو سه کلمه راهنمایی، آن هم نصب شد. نه افاده، نه ژست.
صبانت البته محدودیت ماهانه دارد، دو گیگ در ماه که هیچ کم نیست.