در ادامه...
در ادامهء یادداشتهایی در بارهء کتابهایی که داشتم می خواندم و بعدش اشاره ای دیگر نکردم، بدین وسیله معروض می دارد که:
یک خانم نویسندهء آمریکایی هست به اسم " ان تیلور" که برندهء پولیتزر هم شده است. در قید حیات هم هستند. یک کتاب از ایشان خواندم به زبان خودشان البته که شاید تر جمه کنم، ولی خوشم نیامد. زیادی سرگرم کننده و برای دوران نقاهت و امثالهم بود. شوهر ایشان " تقی مدرسی" است. که دکتر راون شناس بوده و در 1997 مرحوم شده اند. ایشان تألیفاتی هم در ادبیات فارسی دارند که بنده در کتابخانهء خانهء پدری، "یکلیا و تنهایی او" را پیدا کردم که در سال 1334 چاپ شده که در نویسنده در دههء بیست عمر خود بوده است. هنوز نخواندمش ولی دیدم بعضی سایت ها، احتمالاً به دلیل عدم امکان تجدید چاپ آن، کتاب را در سایت خود گذاشته اند. الغرض، بنده به شرح احوالات ایشان علاقه مندم که ارتباط هایی هم پیدا کرده ام تا این آقای " تقی مدرسی" فراموش نشود و چیز مکتوبی از او بماند. هر وقت به جایی رسیدم، خبر می دهم.
کتاب" رود راوی" تمام شد. ایمیلی به " ابوتراب خسروی" زدم بلکه ما را در مورد نثرش ارشاد کند، که جوابی نیامد. نثر، نثر منسوخی است که جا یه جا لغات فارسی فعلی در آن است. مثل اصطلاحات پزشکی و اختصارات انگلیسی به حروف لاتین، که به نظر من خیلی هم نثر را دلچسب کرده است. منظورم این است که الزاماً مثل ( فکر کنم) " معصوم دوم" گلشیری، یک پارچه یک سبک و لغات مختص همان نثر نیست. من که دوست داشتم.
بعدش کتابی از جلال ستاری خواندم به نام " گفتگوی شهرزاد و شهریار" . این شهرزاد هم مصداق همان "....کز هر زبان که می شنوم نامکررست" است. کتاب کم حجم و بسیار خوبی است. از منابع مختلفی که " هزار و یک شب" را تحلیل کرده اند، کتاب هایی که دنبالهء خیالی آن را ادامه داده اند، مقایسه های روان شناختی که انجام شده است، تحلیل شخصیت شهریار، شهرزاد، مداقه در ترتیب داستان ها ... نقد بعضی برداشتها...و شاراتی بر داستان های ایرانی یی که به همین صورت به قدرت کلام و بیان اشاره دارند مثل " بختیار نامه" ...همه و همه در همین کتاب گنجانیده شده است.
بعد هم کتاب " آداب بی قراری" یعقوب یاد علی، که فکر کنم امسال یا جایزه گرفت یا کاندیدای جایزه بود، خواندم که چیز دندان گیری ندیدمش. نثر را واقعاً به قول گلشیری و بهارلو ، باید تراشید، اضافات را حذف کرد، به قدرت درک خواننده اعتقاد داشت. صد تا علامت می دهد تا بفهمیم این همان" ایکس" است، که در واقع چند تایش کفایت می کرد، بعد هم دانای کل توضیح می دهد ( نقل به مضمون) ... که همان ایکس باشد.داستان تا نیمه روایت می شود و بعد نویسنده، 4 - 3 پایان بر آن می نویسد که از کل کتاب، به وضوح، تفکیک پذیر نیست. هر کدام از این پایان ها، نشانه هایی از یکدیگر در خود دارند و به عبارتی کاملاً مستقل از هم نیستند. این است که می گویم نویسنده شعور خواننده را دست کم گرفته و باورش نمی شود که کسی غیر از جناب ایشان بتواند این نشانه ها را دریابد. پس توضیح واضحات می دهد برای تکنیکی که-گرچه سعی کرده تا به چشم نیاید ولی موفق نشده- از قرار انتظار دارد فقط خودش سر دربیاورد..
حالا واقعاً خیال دارم " مرشد و مارگریتا" را بخوانم که لااقل کسی ترجمه کرده که خیالم از زبان فارسی اش راحت است. یا این که خیلی دلم قرص است که باید ترجمهء خوبی باشد. اما در مورد موضوعش، شاید یک کم کهنه باشد.
فعلاً تا بعد.
شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
Salam
Khaste nabashid Matalebe Amozandeyi Darid Khoshhal Misham be Manam Ye SAry Bezanid
www.Mr-Keyvan.Tk
Bye Byeeeeeee
ارسال یک نظر