ادبیات آماتوری
متن زیر را سایت دوات رضا قاسمی نقل می کنم که در بخشی از سایت است که به صورت وبلاگ نوشته می شود و من بخشی از یک پست را این جا آورده ام. برای کل مطلب هم می توانید به این جا بروید.
....
ادبيات ما آماتوری است. همه ی ما هم آماتور(علاقمند) ادبيات هستيم، نه حرفه ای اين کار. اگر زندگی ما از راه ادبيات میگذشت حاصل کار چيز ديگری میبود و روابط و توقعات ما هم از ادبيات چيز ديگری میشد. اينهمه رفيق بازی و باند بازی و نان قرض دادن از يک سو و اينهمه توقعات عجيب و غريب که نويسنده قديس باشد، شريف باشد يا چه، اينها همه مال جهانی است که در آن هنوز ادبيات و هنر تبديل به کالا نشده است. در غرب، وقتی کسی 20 يا 30 يورو میدهد برای خريد مثلاَ رمان سلين کاری ندارد که او آدمیست شريف يا سراپا رذل. او توقع دارد در برابر پولی که میدهد يک رمان خوب بخواند. اگر به دنبال آدم شريف باشد ديوانه نيست که 20 ـ 30 يورو بدهد انهم برای نويسندهای که مرده است و اگر هم زنده بود تازه دستش به او نمیرسيد. آدم شريف را آأم در همسايگیاش يا در محل کارش بهتر میتواند پيدا کند تا در محيط های روشنفکرانه. هيچکدام از کسانی هم که سرو دست می شکنند برای ديدن نمايشگاه آثار پيکاسو کاری ندارند به آنهمه رذالتی که پيکاسو در سراسر زندگیاش کرد. ستايش قديس مال محيطهای آماتوریست. وقتی نويسندهای مجانی مینويسد از ناشرش و ازخوانندهاش طلبکار میشود. طبيعی هم هست. وقتی نشريهای (منظور نشريه چاپیست) به زحمت خرج و دخل می کند طبيعیست که سردبيرش در ازاء اين بيگاری شبانه روز خود را دلخوش کند به چيزی. دلخوش کند به اينکه اسم خودش و رفقايش را سر زبان بيندازد. نان قرض بدهد و قرض بگيرد. با اين و آن تسويه حساب کند و هزار و يک کثافت کاری ديگر. از آن طرف هم شاعر يا نويسندهای که مطلبش را مجاناَ در اختيار نشريهای می گذارد طبيعیست که کمترين توقعش انتشار آن باشد. وقتی میگويم طبيعیست يعنی که اين محيط غيرحرفهای توليد کننده اين مناسبات غيرحرفهایست. حالا اگر در اين محيط لجن استثنائاَ کسی توانست خودش را منزه نگهدارد(آنهم تا حدی البته) خب استثناست، قاعده که نيست. و اتفاقاَ همين محيط لجن و همين اسثتناها هستند که به بازتوليد همان انديشه « قديس» کمک میکنند. و گرنه در يک فضای حرفهای، ناشر، چه ناشر کتاب باشد چه ناشر نشريه، به دنبال کار «خوب» است. بابتش هم پول می دهد به نويسنده. نويسندهای هم که کارش را میدهد به يک ناشر در مقابلش توقع پول دارد. حال اگر ناشری به هر دليل کاری را نپسنديد به کسی بدهکار نيست. يا او، به هر دليل، خريدار اين کالا نيست يا اين کالايی ست «اساساَ بی ارزش». اين را ديگر همه میدانند که رشد بیسابقه داستان کوتاه در آمريکا مديون مجلههايیست که به نويسنده پول حوبی می دادند بابت چاپ داستانش. جان فانته (نويسندهای که بوکوفسکی به او ارادت عجيبی داشت) در رمان Ask des Dost شرح جذابی دارد از نقش اينطور مجلهها در زندگی نويسندگان آمريکا.
اما چون نظر رضا قاسمی در مورد شعر مثل من است ( ویا بر عکس، منظورم حفظ شأن نویسندگی ایشان است)، برای دل خوش کنکی خودم ، این چند خط را هم از همان لینک ولی چند روز قبل ترش می آورم :
...اما شعر، به گمان من، از آن چيزهاست که ضعيف و متوسطش که هيچ، خوبش هم به هيچ دردی نمی خورد. فقط شعر عالی است که هميشه به ياد من آورده که يک خلاء عظيم هست در هستی آدم که با هيچ چيز پر نمی شود مگر با شعر ناب...
دوشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
از اين نوشته خوشم اومد و تا حدودي قانع شدم كه دليل انتخاب اين سبك خاص براي همان سه نفري كه در وبلاگم اشاره كرده بودم چه بود.فقط اميدوارم اين افراد در اين نبردي كه براي بقا انجام ميدن كمي هم به فكر ادبيات باشند. همين
زيبا بود
سلام
خسته نباشید
وبلاگ بسیار پند آموز و مفیدی دارید
فقط میخواسم بدونم که مرغ آمین چیه و
اگر افسانه است ماله کدوم کشوریه ؟
ممنون میشم اگه بهم جواب بدید
ارسال یک نظر