دوشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۷

از رنجی که می‌بریم

به عنوان یک خواننده
داستان سرقت شدهء «آهوی رمیده» مرضیه ستوده در همشهری خانواده را کلمه به کلمه با اصل آن مقایسه کردم و برای دستکاری و حذف و ملاحظات نشریات به حال خودمان گریستم. (شما باور نکنید، گریه نکردم، گریستم را برای خوش‌آهنگی‌اش نوشتم، به زمین و زمان بد و بیراه گفتم.)
خود- مم.یزی همشهری لطافت داستان را گرفته، حذف‌های گستاخانه‌اش، انگار که التماسش کرده‌اند به هر قیمتی داستان را چاپ کند، غیر از حس ارباب منشی توجیه دیگری ندارد. (هم از قِبَلش پول به جیب بزنید و هم ارباب و طلبکار؟ چه رویی والله!)
دستکاری بی‌سلیقه، و سر صبر، طوری است که به نظر زنجیرهء بازخوانان و خط قرمز کشان ِ همشهری هیچ‌کدام غیر از نثر سر راست کتاب‌های مدرسه، نثر دیگری نخوانده‌اند. بنابراین مثلاً «.... تکه تکه‌هایم را این‌جا، آن‌جا که رها کرده بودم یا درغفلتی جا گذاشته بودم، مجموع می‌کرد...» تبدیل شده به «... تکه تکه‌هایم را این‌جا، آن‌جا که رها کرده بودم یا درغفلتی جا گذاشته بودم، جمع می‌کرد...»
...
جایی از داستان راوی موهایش را پسرانه می‌زند. این قسمت حذف شده. چرا؟ خط قرمز؟ واقعاً عقیدهء امام جمعهء محترم مشهد (همین قدر صفت بلد بودم) که این همه نسبت به موی زنان حساسیت نشان می‌دهد و آن را ام‌الفساد می‌داند، ناظر بر سانسور و ممیزی است؟
دیگر بیش از این داغ دل مرضیه ستوده را تازه نمی‌کنم.

هیچ نظری موجود نیست: