دوشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۷

روی جلد چاپ اول خانم دالووی





Mrs Dalloway
ویرجینیا وولف
1925
چاپ اول، انتشارات هوگارت پرس (متعلق به ویرجینیا و لئونارد وولف)
روی جلد، ونسا بل (خواهر ویرجینیا و زن کلایو بل. آثار ونسا در تیت گالری، لندن میوزیوم، نشنال پرتریت گالری و بسیاری از موزه‌های دنیا است.)


در حاشیه: یکی از کارهایی که بهش فکر می‌کنم نوشتن یک زندگی‌نامهء کوتاه از ونساست که ویرجینیا وولف نسبتاً در حاشیه باشد. صبیه گاهی می‌زند وسط خال. دیروز می‌گفت به نظرم تو از ونسا بیشتر از ویرجینیا وولف خوشت می‌آید. تو فکر رفتم... دیدم راست می‌گوید. شخصیت ونسا به نظرم خیلی جالب می‌آید.
اگر حضرت عباس بگذارد می‌نویسم، چرا که نه؟ یکی از شریطش را دارم: کالدر به بیوگرافی نویس بکت پیشنهاد می‌کند از این به بعد سراغ کسی برود که ازش خوشش بیاید.

شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۷

سخن بزرگان

تونی موریسون می‌گوید: قانونی نانوشته بین ما زنان نویسندهء سیاه‌پوست وجود دارد که همه رعایت می‌کنیم و آن این‌که در بارهء آثار همدیگر توی روزنامه و مجله، مزخرف ننویسیم. ما یک اقلیت کوچکیم، منتقدین همین‌قدر شعور دارند که ما را با رنگ پوست محک بزنند نه با سبک نوشته‌ها. خانوادهء «دلبند» را با خانوادهء «بیل کازبی» مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده بودند که نوشته‌هایی به سبک بیل کازبی، خانوادهء سیاه‌پوستان را واقعی‌تر نشان می‌دهد...در چنین فضایی ما زنان نویسندهء سیاه‌پوست پشتیبان منافع گروهی خود هستیم. هر نظری در بارهء آثار دیگری داشته باشیم، در مطبوعات همدیگر را به گند نمی‌‌کشیم.

کمی تعمیم‌اش بدهم؟
اقلیت؟ ما هم داریم؟ زن ِ«نویسنده»، «مترجم»، «مهاجر»، «اهل قلم»... هم‌گروه ندارد؟

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۷

قصاص قبل از جنایت یا علاج واقعه قبل از وقوع یا خواب بودی زدند و بردند کجای کاری و به مناسبت نمایشگاه کتاب

این متن ِ بارت را من ترجمه کرده‌ام (scroll down) و فکر می‌کردم خیلی به دهن سارقین مزه ندهد چون لقمهء درسته می‌خواهند، این شد که بدون ترس این‌جا گذاشتم. مدیون‌اید اگر چاپ شدهء آن‌را به ترجمهء (به‌خصوص) کسانی که دهنشان بوی شیر می‌دهد، ببینید و یاد من نیفتید و من را خبر نکنید. چون ترجمهء بارت کار هر کسی که از ولایت آمده و در شجرهء طیبه‌اش اولین کسی‌است که رنگ کتاب و دانشگاه را دیده و پیش کوتوله‌ها سرش را بالا می‌گیرد، نیست.

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۷

حالا اگر ول کرد...

توجه: علی‌الخصوص ژورنالیست‌‌های زبل

علیرضا کاشیان:

اخیرا شرکت‌های مختلفی با تکنولوژی‌های پیشرفته، روش‌های چک کردن میزان دقت مقاله یا تکلیف نوشته شده توسط دانشجویان را بهبود بخشیده اند..اگر شما حتی از یک مقاله 2000 خطی، 2 خط را از جایی کپی کنید، این نرم افزارها به سادگی به شما خواهند گفت که از کجا آن را کپی کرده اید.. حتی اگر شما 2 را خط که شامل 5 جمله است، کپی و سپس سعی کنید حروف ربط و یا افعال و فاعل را تغییر دهید، باز هم موفق نیستید...چون اگر در دو خط کلا 30 کلمه بوده، شما 5 تا 10 کلمه را تغییر خواهید داد ولی 20 کلمه در یک ترکیب با یک تواتر پیاپی وجود دارند...این نرم افزار به سادگی حتی چنین تغییراتی را نیز تشخیص می‌دهد..باید گفت با آمدن چنین نرم افزارهایی، واقعا شرایط تولید مطالب علمی به شیوه گذشته، که شامل مطالعه 50 مقاله، استخراج، تحلیل و نوشتن متن جدید بود، منقرض خواهد شد...دیگر شما در تکالیف درسی و یا تز دکترای خود، حتی قادر نیستید 2 خط را از مقاله علمی دیگری کپی نمایید... این به مفهوم یک نظام جدیدتر برای تولید محتوای غنی تر است...با این‌حال هنوز عده‌ای اعتقاد دارند که این کار تنها محریک دانشجویان به نوشتن مطالب نا مربوط و غیر صحیح علمی است زیرا آن‌ها را از استفاده از مراجع دیگر منع می کند... هنوز بحث‌های مفصلی در این زمینه وجود دارد...خیلی ها حتی اعتقاد دارند، حتی اگر منبع را نیز ذکر کنید، باز هم حق ندارید که آن متن را استفاده کنید و باید حتما خودتان ترکیبی جدید از جمله بندی را بیاورید...
راستی در ایران، چند درصد مطالب رسانه‌های ما، واقعا نگارش شده در ایران است...منظورم این است که ترجمه یا مصاحبه، چه میزان از مطالب یک رسانه علمی نوشتاری در ایران را اختصاص می دهد؟ ده درصد، 50 درصد یا 90 رصد؟

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۷

این رشته سر دراز دارد

مشخصات کتاب:
فرشتگان بزرگ
نویسنده:موریس مترلینگ
مترجم: فرامرز برزگر
ناشر: کانون معرفت
بدون تاریخ نشر
[دوازدهمین کتاب موریس مترلینگ است که مترجم ترجمه کرده. مقدمه مترجم تاریخ مهر 1345 را دارد.]

پشت جلد:

لطفاً توجه فرمایید
از متن ترجمه‌های آثار موریس مترلینگ که بوسیله کانون معرفت تا کنون منتشر شده دستبردی زده‌اند و با پس و پیش نمودن عبارات و جملات و کسر قسمت مهمی از مطالب، کتابهایی مشابه نام بطور ناقص و مخدوش انتشار داده‌اند لطفاً در موقع خرید نام مترجم و ناشر اصلی این آثار رابخاطر داشته باشید که با نسخه‌های تقلبی اشتباه نشود و به دوستان و آشنایان خود نیز متذکر شوید.


یادداشت ناشر در صفحهء اول کتاب:

...
متاسفانه یکی دو نفر از فرومایگانی که همیشه مترصدند حاصل دسترنج دیگران را بدون زحمت و رنج بربایند از استقبالی که قاطبه علاقمندان به آثار اصیل مترلینگ نموده‌ بودند به پست‌ترین نوع دزدی دست تطاول بسوی آثار ترجمه شده این نویسنده دراز و در مدت کوتاهی کتابهای ترجمه شده فوق را هریک با پس و پیش نمودن عبارات و تحریف جملات و قلب مطالب که بهیچوجه با عبارات و مطالب اصلی کتاب وفق نمی‌دهد بنام خود منتشر نمودند و حتی باین خطا هم اکتفا نکرده برای اغفال بیشتر مردم دو کتاب ساختگی و مجعول بنام (اعترافات دنیای ابدیت) بنام مترلینگ جعل و انتشار دادند غافل از آنکه کسانیکه بآثار فلسفی و عمیق فکری سر و کار دارند بخوبی صدف را از خزف تشخیص میدهند.خوشبختانه این عمل ناصواب جاعلین فکر و اندیشه بزودی برملا گردید و ناگزیر شدند کتابهای مخدوش را به ربع قیمت پشت جلد عرضه کنند و خریداری نیافتند.
.....

درحاشیه یک: مطلب فوق عیناً با رعایت امانت در رسم‌الخط رونویسی شده‌است.
درحاشیه دو: البته این رشته سر درازتر دارد. یک کتاب خطی،از سعدی داریم که مال صد و خورده‌ای سال پیش است و کپی رایت خطاط خیلی بامزه اولش نوشته شده. به نوردیده گفتم بگردد پیدایش کند تا متن آن‌را هم این‌جا اضافه کنم. اگر پیدا نشد، دچار سرقت از نوع اول شده و دلمان می‌سوزد.

یکشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۷

سخن بزرگان

از سارتر پرسیدند روشنفکر کیست. گفت روشنفکر کسی است که وقتی توی خیابان یکی داد می‌زند «آی... کیف‌ام!» به طرفش بدود.
در این‌جا هیچ شرطی برای وضعیت و هیچ تلاشی برای اثبات، قبل از دویدن فرد، قید نشده.

سارتر دیگر دمده شده. تعهد روشنفکر را گذاشته‌اند در کوزه آبش را می‌خورند.
مرضیه ستوده از سوی خود ختم مذاکرات را (در امضا) اعلام کرده است.
اسدالله امرایی چند صفحه‌ای از متن انگلیسی را فرستاده.
من تصور می‌کردم روشنفکران بدوند...

چهارشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۷

طرح امنیت اجتماعی

زنگ تفریح


سال 1922: پليس در حال اندازه گيري قد مايوي خانم‌ها در سواحل نيويورک!

ظاهراً در اين سال حداكثر مجاز فاصله از زانو تا لبهء مايو 6 اينچ وضع شده بوده است!

در ضمن:
طرح حمایت از مصرف کننده و کنترل قیمت‌ها هم اولین بار در دنیا در دولت نیکسون - توجه کنید به جنگ ویتنام- انجام شد و صد در صد شکست خورد. (کشورهای کمونیستی امری علیهده‌اند.)



در ضمن‌تر:
باب دو مطلب پیشین باز است، بفرمایید.

دوشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۷

آب‌ها و آسیاب‌ها

در فیلم چارلی (Charly)، با بازی کلیف رابرتسن،که در آن اسکار گرفت، چارلی پسری/مردی عقب مانده است که مثل موش آزمایشگاه، آخرین تحقیقات را رویش انجام می‌دهند تا عقب ماندگی‌اش را درمان کنند. چارلی در مدت کوتاهی بسیاری از علوم را فرا می‌گیرد، نظریه‌های علمی/جامعه‌شناسی جدید می‌دهد، سخنرانی می‌کند و بعد آرام آرام اثر درمان‌ها از بین می‌رود و چارلی همان عقب ماندهء سابق می‌شود و دوباره با الجرنون، موشی که با هم بازی «موش را به پنیر برسانید» می‌کردند، مسابقه می‌دهد.
حالا حکایت ماست. یک مدت به لطف لینک‌ها به‌خصوص خوابگرد، بازدید کننده‌های من، هفت هشت برابر شد و حالا دوباره دارم با الجرنون مسابقه می‌دهم.
طرح مطلب پیشین، به منظور گشودن باب بحث بود، تا حرف‌های موافق و مخالف مطرح شود. نمی‌دانم، بخش نظرخواهی وبلاگ من گاهی ادا در می‌آورد، اما ایمیل که بود، کسی وارد بحث نشد. بیشتر بازدید کننده‌ها، به باز کردن صفحه و 20-30 ثانیه بعد بستنش اکتفا کرده بودند. برای من این معنی را می‌دهد که بحث مورد علاقه اکثریت نیست. ایرادی ندارد، کار فرهنگی در محاق است و فقط اقلیتی بسیار کوچک دل می‌سوزانند. من نمی‌توانم با کسانی که غیر از این عقیده دارند، وارد مباحثه شوم. منظورم این است لازم است که پیش فرض‌مان یکسان باشد، که با کسی پدر کشتگی نداریم و سنگ کسی را هم به سینه نمی‌زنیم و از این چیز‌ها. من منتظر بودم که به خصوص پاراگراف آخر داستان توبیاس ولف، به انگلیسی برایم برسد و ترجمه‌اش، که عیناً یکسان است، بررسی شود. به نظرم می‌آید که هیچ کس علاقه‌ای به پی‌گیری این مطلب ندارد و در این حوزهء لاغر فرهنگی، فقط می‌خواهد کار خودش پیش برود: کی حوصلهء این دردسرها را دارد؟

دوریس لسینگ، استادی صوفی دارد(داشت؟) به نام ادریس شاه. کل فلسفه صوفی‌گری ادریس شاه بر مبنای تحول و آگاهی افراد است: رهایی فرد در صورتی امکان پذیر است که همگان درک کنند که بین تقدیر خود و سرنوشت جامعه ارتباط وجود دارد.
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»

پنجشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۷

باز هم سرقت/ اول پیاله و بد مستی؟

سایت جدید امضا، که عمدتاً مختص شعر است، یک داستان از توبیاس ولف دارد به ترجمهء اسدالله امرایی.

این داستان در 21 اسفند 1386 در سایت دیباچه به ترجمهء مرضیه ستوده چاپ شده بود.
سایت دیباچه عجالتاً داون است.


این لینک اصلی داستان ربایش نوشتهء توبیاس ولف ترجمهء مرضیه ستوده در سایت دیباچه.

این لینک کش گوگل ترجمهء مرضیه ستوده.



این نامهء مرضیه ستوده به گردانندگان سایت امضا:

هیئت مدیره ی محترم سلام
وقتی اهل فرهنگ و ادب به این کارها آلوده می شوند آدم لالمونی می گیرد که چه بگوید و چه بکند
این نامه نه اعتراض است نه درد دل، چون دستم به جایی بند نیست فقط عطش تعجب خود را می خوابانم
آقای امرایی این بار دوم شان است که از روی ترجمه ی من راحت کاری می کنند و به اسم خودشان چاپ می کنند حالا یعنی انقدر مهم است؟ که آدم شرف خود را بیالاید
چند سال پیش در مجله ی کارنامه داستانی از ولف را از روی ترجمه ی من نوشتند و چاپیدند من گفتم ایشا لا گربه بود و یا یکی چشم گاوه.
و حالا هم توی روز روشن داستانی دیگر را که در سایت دیباچه به اسم "ربایش" چندی پیش منتشر شده بود باز هم چاپیده اند به اسم خودشان.
البته فقط خدا و خود ایشان و من می دانیم که چی به چی است و نه شما و نه هیچکس دیگر زیرا به خصوص پاراگراف آخر در متن اصلی ترجمه نمی شد و من از خودم درآورده ام و بازآفرینی کرده ام و ایشان درست عین ترجمه ی من را راحت الحلقوم فرموده اند
باز هم اشاره می کنم می دانم دستم به جایی بند نیست حتی صدایم هم به کسی نمی رسد اما آیا واقعا ارزش دارد آدم شرف خود را بیالاید. البته فروش کتاب های ایشان نوش جان و گوارای وجودشان.
با احترام
مرضیه ستوده

بقیهء نظرات در سایت امضا


و این هم دو تصویر از ابتدا و انتهای صفحهء دیباچه.





چهارشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۷

سالمندی

به دوریس لسینگ گفتند، نوعی تحول در سیر کتاب‌های شما دیده می‌شود، هرچه جلوتر می‌رویم، واقع‌گرایی شما بی‌طرفانه‌تر می‌شود. گفت، به دلیل بالا رفتن سن است، بی‌طرف می‌شویم.


مادرم تعریف می‌کرد که دو نفر از دوستانش برای استراحت چند روزی به ویلای یکی‌شان رفته بودند. پرسیدند:
- خب چه‌کارها می‌کردید دو نفری تنها؟
- یک مدت او حرف می‌زد من می‌گفتم، چه می‌دونم والله. یک مدت من حرف می‌زدم او می‌گفت، نمی‌دونم والله، چی بگم والله.

دوشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۷

اتاق استعفا

این مطلب در صفحهء آخر روزنامهء اعتماد یکشنبه 18 فروردین، در حاشیهء صفحه چاپ شده است. اگر با این لینک می‌توانید پیدایش کنید، این هم لینک. من لینک مشخص‌تری پیدا نکردم این شد که خود مطلب را این‌جا کپی کرده‌ام.



از ابراهیم رها

خواب می‌بینم که در یک اتاق نشسته‌ام، در کنارم متکی (وزیر امور خارجه)، رحمتی (وزیر راه) و پورمحمدی (وزیر کشور) نشسته‌اند. متکی خلق خوشی ندارد و می‌گوید به من تکیه نده، خودم را کنار می‌کشم که یکی می‌گوید نفتی نشی، نگاه می‌کنم می‌بینم وزیری هامانه وزیر سابق نفت دارد وارد اتاق می‌شود. با جمع سلام علیک می‌کند و به در ورودی اشاره می‌کند. نگاه ها به سمت در برمی‌گردد، می‌بینم دانش جعفری وزیر اقتصاد با کتی که آن را روی دوش انداخته وارد می‌شود، می‌گوید و علیکم، پورمحمدی می‌پرسد چی شد؟ جواب می‌دهد « حالا ما گفتیم استعفا دادیم، شما هم بگین استعفا داده، واسه ما خوبیت نداره، آره.» رحمتی می‌پرسد حالا چطور می‌شه یعنی؟ زیر لب می‌گویم خیالی نیست الهام هست دیگه. پرویز کاظمی‌ وزیر برکنار شده رفاه می‌رود چایی بیاورد. پرویز ناظمی اردکانی می‌گوید برای آنکه حوصله مان سر نرود بیایید بازی کنیم، هم سرگرم می‌شویم هم یک کار گروهی انجام داده‌ایم. می‌پرسم ببخشید شما وزیر چی بودید برکنار شدید؟ می‌گوید تعاون، از دانش جعفری می‌پرسم، واسه چی برکنارت کرد؟ می‌گوید در سیاست‌های پولی و مالی اختلاف داشتیم. می‌گویم «مگه مهمه؟، از قدیم گفتن پول چرک کف دسته. سیاست هم که پدر و مادر نداره، پس اختلاف واسه چی. می‌ذاشتی راحت کارش رو بکنه.» می‌گوید خب کارش رو کرد دیگه، از حرف دانش جعفری، در خواب، خنده‌ام می‌گیرد، نکته ظریفی است و از اعضای دولت نهم بعید.

یک دفعه خاتمی در اتاق را باز می‌کند و رو می‌کند به پورمحمدی می‌گوید؛ «آخه این رای بود شما شمردین؟ مگه من درخواست بازشماری نکردم؟» پورمحمدی می‌گوید اول باید بررسی کنیم ببینیم این درخواست درسته یا نه.

رو می‌کنم به متکی می‌گویم مشکل تو چیه؟ می‌گوید اینکه امریکا هنوز وجود داره، به رحمتی نگاه می‌کنم خودش می‌گوید ما وزیر راه و ترابری هستیم، طبعاً در رفت و آمدیم. می‌گویم این دولت است یا ترمینال، بس که شما در رفت و آمدید، همه مشغول چای خوردن می‌شوند. زیر لب می‌گویم واقعاً چه صدا کنم تورو. می‌پرسند منظورت به کیه؟ می‌گویم هیچی با خودم بودم.

شنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۷

نوبل

آسیا بزرگترین و پر جمعیت‌ترین قارهء جهان است، 55 تا 60 در صدجمعیت جهان را دارد.
ایالات متحده چهار و نیم درصد جمعیت جهان را دارد.
جایزهء نوبل از سال 1901 در شش رشتهء: فیزیک، شیمی، فیزیولوژی یا پزشکی، اقتصاد (از سال 1967)، صلح و ادبیات اهدا می شود.
بر اساس اطلاعات سایت رسمی جایزهء نوبل تا به حال 777 جایزه اهدا شده که از این برندگان، 20نفر آسیایی (دو ونیم درصد)، حدود 220 نفر از ایالات متحده (28درصد)، و 34 تای کل این برندگان زن (3/4%) بوده‌اند که در همهء رشته‌ها غیر از اقتصاد نوبل گرفته‌اند.
از این زنان 3 نفر آسیایی و 9 نفر آمریکایی هستند.
نرخ زنان آسیایی برندهء نوبل-نسبت به تعداد برندگان آسیایی- 15 درصد، بیش از سه برابر نرخ جهانی، همین نرخ در ایالات متحده 3 درصد، یعنی زیر نرخ جهانی است.


برندگان جایزهء نوبل از آسیا:
1913 رابیندرانات تاگور، اولین آسیایی برندهء جایزه نوبل. نوبل ادبیات – هند
1930 سر چاندرا سیکارا ونکاتا رامون. نوبل فیزیک – هند
1966 شموئل یوسف اگنون .نوبل ادبیات – اسرائیل. به همراه خانم نلی ساشز از سوئد
1968 یاسوناری کاواباتا. نوبل ادبیات – ژاپن
1978 مناخیم بگین. نوبل صلح – اسرائیل
1979 مادر ترزا. نوبل صلح –هند /آلبانی
1979 عبدالسلام، اولین مسلمان برندهء نوبل. نوبل فیزیک - پاکستان
1983 ناب رامانیال چاندرا سیکار. نوبل فیزیک– هند
1991 انگ سن سو کی. نوبل صلح- برمه/ میانمار
1994 یاسر عرفات، شیمون پرز، اسحاق رابین مشترکاً برنده نوبل صلح – فلسطین و اسرائیل.
1994 کنزو بورو اوئه. نوبل ادبیات – ژاپن
1998 اومورتو کومار شن. نوبل اقتصاد – هند/ بنگال
2000 چینگیان کائو. نوبل ادبیات – چین (نویسنده، مترجم آثار بکت و اوژن یونسکو و کارگردان تأتر)
2000 کیم دا جونگ. نوبل صلح – کره جنوبی
2002 دانیل کاهمن. نوبل اقتصاد – اسرائیل
2003 شیرین عبادی. اولین زن مسلمان و اولین ایرانی برندهء نوبل. نوبل صلح- ایران
2004 آرون سیچارو، و آورام هرسکو . نوبل شیمی. اسرائیل همراه با یک شمیدان آمریکایی جمعاً سه نفر.
2005 رابرت آمان. نوبل اقتصاد – اسرائیل
2006 اوهان پاموک. نوبل ادبیات – ترکیه
2006 محمد یونس. نوبل صلح – بنگلادش. همراه با بانک گرامین که خود در سال 1940 تأسیس کرده است.


محاسبهء تعداد جایزه‌ها نیاز به پیش فرض دارد. بعضی از برندگان دو ملیت دارند (به خصوص در علوم که این افراد در مراکز تحقیقاتی آمریکا کار می‌کنند)، بعضی ها نصف یا یک سوم یا یک چهارم جایزه را گرفته‌اند(ولی خودشان یک آدم درسته هستند(!)). در سالهای نزدیک جنگ‌های جهانی، مهاجران و پناهندگانی مثل اینشتن وارد آمریکا شدند که نوبل آن‌ها جزو نوبل های آمرکایی محسوب می شود.

چهارشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۷

تغییر رفتار فرصت‌طلبانهء گوروف بعد از یک قرن

مقاله‌ای از عزیز معتضدی دربارهء ترجمه‌های بانو با سگ ملوس
ادبیات پویا یعنی این، شاید منظور معتضدی از برگ دادن درخت زنده همین تغییر رفتار گوروف باشد!!!