پنجشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۵





با شک شروع کنیم (؟)
...چون فرقی هست بین یک معلم و یک مبلغ. یک مبلغ معمولاً دست می‌گذارد روی عواطف جماعات کثیر. در حالی که یک معلم دست می‌گذارد روی تعقل جماعات قلیل. فرق دیگر این‌که یک مبلغ از «یقین» شروع می‌کند. با «یقین» حرف می‌زند. اما یک معلم، با «شک» شروع می‌کند و با «شک» حرف می‌زند. و بعد این‌که روش کار یک مبلغ «قیاس» است در حالی که روش کار یک معلم «استقرا» است...
جلال آل‌احمد
گفت‌وگوی دراز با دانشجویان دانشگاه تبریز
13 اردی‌بهشت 1346

۹ نظر:

ناشناس گفت...

مي‌دوني در «علوم انساني» استقراء يعني چي؟...يعني دقيقاً‌ همون روش مبلغان ديني...آب تپوندن و آمار سازي...واقعاً‌ آل احمد هم بعضي وقتا (كه چه عرض كنم؛ بيش‌تر وقتا) يه حرفايي مي‌زنه كه...استغفرالله...

مرغ آمین گفت...

سلام علیرضا
اتفاقاً خودت خیلی شبیه آل‌احمدی، همیشه مخالف و سازش ناپذیر!

ناشناس گفت...

من اين‌ پاسخ شما را يك توهين بزرگ به خويش تلقي مي‌نمايم و بابت آن شما را به دوئل دعوت مي‌كنم. سعي نكنيد لباس ضدگلوله بپوشيد، چون گلوله‌یِ خود را وسط پيشاني‌تان خالي خواهم كرد.

و به علت اين‌كه اين‌جا شكلك‌اي ندارد و بنده هم كدهایِ شكلك را برایِ رساندن مقصود خود به‌جز يك كد بلد نيستم لذا از همان كد زير استفاده مي‌كنم:

:)

ناشناس گفت...

سلام. به گمانم باید این تکه را جدا از کانتکست نمی آوردید: چه دلیلی داشته که اصلا معلم را با مبلغ مقایسه کند؟
در باره ی استقرا هم علیرضا خان حق دارد.

مرغ آمین گفت...

عرض خیرمقدم به رویا خانم.
از کامنت ممنون. به خودتان زحمت دادید.

علیرضای فوق‌الذکر می‌داند که من گاهی دچار خارش کف دست می‌شوم.

این است که عرض می‌کنم به کلمهء "باید"ی که به کار بردید حساسیت دارم و تا به گوشم بخورد یا ببینمش، کف دستم یک دفعه می‌خارد –چه گوینده مطمئن باشد چه نباشد.

:.
پس لطفاً «باید» را بگذارید برای تبلیغ و
Fan
ها، و تعلیم برای نمره به متعلمین.

ناشناس گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

اولندش رفيق از «30 يا 100» حرف زدن ممنوع...دويومندش بنده خدا رويا هم نوشته به گمانم بايد...خودش توضيح داده كه به گمانش بايد اين بايد باشه...درسته رويا؟...كوشي؟...كجايي؟

ناشناس گفت...

اون كامنت قبلي هم چون پاك كردم چون يه كلمه ناپرهيزي كردم انگليسي نوشتم به هم ريخت جمله...

مرغ آمین گفت...

هم شما و هم بانو رویا به خودتان زحمت دادید و کامنت گذاشتید، تا حدی که بر ذمهء من است، ممنونم.
خب، عرض شود که بنده سخت به دنبال تأیید این نظریهء روان‌شناسی هستم که: عقاید، واکنش‌ها و از این قبیل ِ ما، سخت تحت تأثیر موقعیت قرار دارد. یعنی به عبارتی روش استقرا (ی کذا) را پیش می‌گیرم ( همین است که هست! لااقل صراحتم که جای آفرین دارد!)
و آن این‌که ما ها در ابراز عقایدمان و به دنبال آن عکس‌العملی که نشان می‌دهیم، تحت تأثیر موقعیت هستیم و در هر موقعیتی عکس‌العملی یک‌سان نشان نمی‌دهیم، حتی اگر به آن عقیده پای‌بند باشیم.
بنده البته به کلمهء "باید" حساسیت دارم و آن‌را صرفاً محصول حکومت آخوندی و آخوندی فکر کردن، می‌دانم. اما اگر مثلاً آن اسمش را نبر، باید باید بهم می‌گفت، خارش دستم به اگزما تبدیل می‌شد و یک
Fan
درست و درمان(فرض کنیم که فن هم دارم!) اگر بگوید... چه عرض کنم، شما بگویید.

یک وقتی هم آدم های دیگری دنبال آتو می‌گردند و مواد اولیه برای فرضیهء خودشان. از جمله کسانی که تحت تأثیر مد روز ( وام گرفته از کاتوزیان) مخالف آل احمد (یا بنا به مد، گلستان، هدایت...) هستند. و هرکس هم از او حرفی بزند، به حکم «باید» هایشان، فرض را بر متابعت گوینده و طرفداری از نوع سینه‌چاکش می‌دانند.
در این محیطی که میمیک‌مان و لحن‌مان دیده و شنیده نمی‌شود، خوب است با وسواس مواظب واژه‌ها مان باشیم، مبادا دوستی را ناخواسته برنجانیم (با خودم هم هستم).