پا توی کفش ِ
«شهرام رستمی» مترجم مقالهء خوب «شوهر ایدهآل» نوشتهء سوزان زونتاگ در شرق 28 تیر 1384
اولین بار این مقاله را در مجلهء «هفت» خواندم، احتمالاً در سال اول انتشارش، چون فقط چند شماره از همان اوایل انتشار «هفت» را خریدم. سوزان زونتاگ منتقد محبوب من است.
پراگراف اول ترجمهء شهرام رستمی، این است:
نويسندگان بزرگ يا شوهرند يا عاشق. برخى نويسندگان فضيلت هاى موثر يك شوهر را به رخ مىكشند؛ قابل اعتماد بودن، معقول بودن، سخاوت، محجوبيت. نويسندگان ديگرى هستند كه خصلتهاى يك عاشق را برمىتابند، يعنى خصلتهاى خوى زاد تا فضيلت اخلاقى را. پرواضح است زنان رفتارهايى چون دمدمى مزاجى، خودخواهى، غيرقابل اعتماد بودن و سنگدلى را در يك عاشق تاب مى آورند. در حالى كه همين زنان هرگز وقوع احساسات تند شوهر را حتى در ازاى تهييج او هم برنمىتابند.
چون شوهر، «عاشق» زنش هم میتواند باشد ، از «یا عاشق» منظور این است که این حضرت آقا عاشق زن شرعی خودش نیست یا مثلاً زن ندارد - ادامهء متن هم همین را نشان میدهد- این آقای عاشق خصوصیات «معشوق» را دارد، یعنی رابطهاش رسمی نیست.
«فضیلتهای مؤثر» نفهمیدم یعنی چی. حدس میزنم در متن انگلیسی، فضیلتها Virtues و مؤثر effective بوده، به عبارتی در متن انگلیسی، Effective Virtues وجود داشته. (فرض). effective را میشود «مطلوب» ترجمه کرد («مؤثر» آدم را یاد متون اقتصادی و حقوقی میاندازد)، ولی بار مثبت «فضیلت» به کار بردن «مطلوب» را منع میکند. «فضیلت مطلوب» یک چیزی مثل «حسن خوبی» است. اما در واقع قرار نیست یک «شوهر» در مقابل «زن»ش، فضیلت داشته باشد. نویسندهها و دانشمندان و هنرمندان، همهء آدمهافضیلت دارند، مردها هم دارند (بر منکرش لعنت) ولی نه در ارتباط با زنشان. «فضیلت» چیزی نیست که آدم برای کسی داشته باشد و، برای دیگری نداشته باشد. پس خیلی ساده به جای Effective Virtues (مفروض) «محسنات چشمگیر» میگذاریم. واضح است که بعضی از محسنات شوهرها چشمگیر نیست. « محسنات واقعی» هم مستحب است.
احتمالاً بعد از «به رخ میکشند» دو نقطه بوده: «به رخ میکشند:» چه شوهر «فضيلتهاى موثر» داشته باشد چه «محسنات چشمگیر»، «به رخ نمیکشد». در واقع «فضيلت» و «رخ کشکردن» با هم در یک نفر نیست و به عبارتی مانعة الجمعاند. زیرا که کسی که اهل «رخ کشکردن» باشد، اساساً فاقد «فضيلت» است. بنده هم که «محسنات چشمگیر» را پیشنهاد کردهام تصور نمیکنم برای «رخ کشکردن» بوده باشد. «دارند» ِ خشک و خالی چطور است؟
بعضی نویسندگان محسنات چشمگیر شوهرها را دارند. یا بعضی نویسندگان محسنات شوهر دلخواه را دارند. بهتر شد.
جون خودم شروعش کردهام و مته به خشخاش گذاشتهام ، دیگر باید با همان دقت جلو بروم.
«قابل اعتماد بودن، معقول بودن، سخاوت، محجوبيت»، نویسنده دارد محسنات یک شوهر دلخواه را میشمارد، بهتر است همهء این محسنات سبک دستوری و نحوی یکسان داشته باشند. پیشنهاد من: «قابل اعتماد، معقول، دست و دل باز، محجوب». خوب است؟ یا اگر متن خود مترجم را ملاک قرار دهیم: « قابل اعتماد بودن، معقول بودن، سخاوت داشتن، محجوب بودن». ذوقی گفتند، سلیقهای گفتند.
می رسیم به «برمیتابند» در عبارت «.. خصلت هاى يك عاشق را برمىتابند » لابد منظور این بوده : «... خصلت هاى يك عاشق را "بروز میدهند" یا "دارند"». بگذریم.
«برمیتابند» و «خویزاد» ِپر طمطراق، با واژههایی مثل «به رخ کشیدن» و «پر واضح» متن بالا، همسنخ نیستند و بهکارگیری آنها در یک پراگراف از زیبایی متن میکاهد.
از «وقوع احساسات تند» لابد منظور مترجم « بروز احساسات تند» یا «فوران احساسات تند» بوده است. ولی احساسات تند چیزی نیست که زنانِ آن شوهرهای احساساتی «برنتابند». یک شوهری برود و در غلیان احساسات، کادویی حسابی یا بلیط سفر به هاوایی برای زنش بخرد، آدم باید خیلی بیذوق باشد که «برنتابد»! پس چون علیا مخدره این «احساسات تند» را برنمیتابد، باید یک خشونتی، بداخلاقی، چیزی در کار باشد. اگر این «وقوع احساسات تند » معطوف است به «دمدمى مزاجى، خودخواهى، غيرقابل اعتماد بودن و سنگدلى»ِ آقایی که تخم دو زرده کرده، به این خصوصیات نمیشود « احساسات تند» اطلاق کرد. چه بوده منظور؟ چه عرض کنم.
«.. حتى در ازاى تهييج او هم برنمىتابند.» منظور را نفهمیدم. میشود چند فرض را گرفت و روی هر کدام بحث بامزهای کرد، ولی بنده فعلاً بیش از این مصدع نمیشوم.
خوب نیست یک پراگراف اینهمه ایراد داشته باشد جانم. این ایرادها در یک صفحهء A4 هم باشد، قابل چشمپوشی نیست. صرف تأیید سردبیر و ناشر، دلیل بی عیب بودن مطلب نیست. همانطور که صرف ایرادگیری من، دلیل منزه بودن خودم نیست.
۳ نظر:
اول سلام
اما بعد ، سال نو مبارک دلم می خواد، سال دیگه از اینکه امسال تموم شد، شکوه کنی نه مثل امسال که خوب شد تموم شد.
اما بعد تر اینکه، یاد م است در ایام طفولیت، (یعنی همان 20 و چند سالگی !!) می فرمودی که آدمی که در یک صفحه، 3 غلط املایی داشته باشه، بی سواد است.
این هم که یک پاراگراف را برداشتی و حکم به کل دادی، نشات گرفته از همان طرز فکر سابق است. البته به نظر من گفته تو متین است و مو لای درزش نمیرود، ولی اگر در یک کتاب 70 صفحه ای همین مقدار فقط غلط داشت چی؟ هرچند که به شخصه، گمان می کنم که چنین نباشد و بقیه داستان هم به همین منوال باشد.
یکی از اولین چیزهایی که ما از شما فرا آموختیم و در نقد کتاب زمان لرزه هم سعی کردیم که استفاده اش کنیم، این است که ترجمه را بدون داشتن اصل، نقد نکنیم، چه شد که خود این کار را کردی؟ میدانی که اگر استادی خود به گفته خویش عمل نکند، خیلی بد است؟!!
ارادتمند
نور دیده
سلام از بنده
قربانت گردم، شما جنرالایز مینمایید.
یک موقعی شما متنی را میخوانید مثلاً لفظ قلم، در حالیکه در زبان مبدأ لحن محاورهای داشته، تا متن را نبینی، شاید، متوجه نشوی. اما اینجا، آش شورتر از این حرفهاست. شما میفرمایید برای ایراد از «قابل اعتماد بودن، معقول بودن، سخاوت، محجوبيت» احتیاج به متن اصلی است؟
و یادم نمیآید که "ضرورت دسترسی به متن اصلی برای اظهار نظر در مورد ترجمه" حرف من باشد. من خیلی با "ضرورت" ها میانهای ندارم!
سال نوت مبارك رفيق... همين طور خانواده محترم و مخصوصاً نور ديده عزيز
ارسال یک نظر