نمایشگاه – ترجمه – زبان فارسی
من هم به نمایشگاه رفتم. لیست ناشران در جیب، از این سالن به آن سالن بدو بدو میکردم. باران هم شروع شده بود. تمام کتابهایی را که میخواستم خریدم ولی متأسفانه نتوانستم پرسه بزنم و چیزهایی را که ازشان خبر نداشتم ببینم و احیاناً بخرم.
یکی از کتاب هایی که حتماً میخواستم بخرم، مجموعهای از داستانهای کوتاه به اسم "خوبی خدا" بود که امیر مهدی حقیقت ترجمه کردهاست. میخواستم خود امیر مهدی را هم ببینم تا کتاب را برایم امضا کند. همین کار را هم کردم. تأثیر اولیهء بسیار خوبی گذاشت، آقا. از من پرسید که امیر مهدی را میشناسم؟ - بد جنس- گفتم نه، فقط از طریق اینترنت و سایتشان، اگر هستند میخواهم برایم امضا کنند. کتاب را از من گرفت و امضا کرد. گفتم: ای ی ی میخواستی آبروی خودم را ببرم و بگویم بله بله دوستیم و ….!!!!
بگذریم.
کتاب که مجموعهای از داستانهای کوتاه است، داستانی هم از "جومپا لاهیری" (فکر کنم نویسندهء مورد علاقهء امیر مهدی خان) دارد. داستان بهشت و جهنم. این داستان در دیباچه، هم ترجمهاش هست و هم متن اصلی انگلیسی.
داستان مردی هندی است که در آمریکا غریب و تنهاست، با خانوادهای هندی آشنا میشود، بسیار صمیمی میشوند، بعد که زن میگیرد تقریبا تمام ارتباطاتش را با دوستان قبلی قطع میکند و بعد از این که سالها از ازدواجش گذشت، زنش را هم ترک میکند.
البته جزئیات دقیق و شیرین داستان،بسیار بسیار دلنشین است. تصویرهای دقیق و ظریفی که نویسنده میدهد،نه فقط در حد کوچکترین جزئیات سینمایی و تصویریاست بلکه به درد کارآگاه خصوصی ها هم میخورد!! تا با همین متن بتوانند کسی را که در خیابان دیدهاند شناسایی کنند!!
القصه، وقتی این داستان را دیباچه خواندم، با دوستی صحبت میکردم. گفت برای من غیر منتظره بود که یکباره قهرمان داستان، دوستانش را ترک کند، کسانی که سالهای دوری و تنهایی او را پر کرده بودند. منظور دوستم این بود که نویسنده به اندازهء کافی اطلاعات نداده و تا آنجای داستان، ما متوجهء این بی صفتی قهرمان داستان نمیشویم. من متن انگلیسی را برایش خواندم. گفتم به نظر من ممکن است washed up معنی سر و کلهء کسی پیدا شدن بدهد (همینطور که در هر دو متن زیر هست)، اما چون طرف "دست و صورتش را در ساحل بی آب و علف" شسته، خودت تصور کن، یکی که لب رودخانه دست و صورت میشوید، میخواهد برود، رهگذر است، قصد ماندن ندارد، از آب به قدری که خنک شود استفاده میکند، آن آب را برای استفادهء خودش میخواهد و... بنابراین وقتی من متن انگلیسی را خواندم کار "پارناب" برایم دور از ذهن نبود. دوستم با تمسخر گفت خب یعنی میگویی همین را باید ترجمه کرد؟! گفتم البته که نه، ولی اگر قرار است حذف آن، خواننده را گیج یا نسبت به صلاحیت نویسنده مردد کند، البته که باید جوری که فارسی هم باشد صد تا جملهء مطول هم نباشد، قضیه را حالی کند. مثلاً " سری به زندگی سوت و کور..." یا هر چه فارسی دانان بیشتر صلاح میدانند.
هر سه متن را در زیر میآورم.
هر دو مترجم را با همین یکی دو جمله نمیتوان شناخت و ارزیابی و قضاوت کرد. خانم فرهنگ احتمالاً مثل من آماتور است، امیر مهدی نیست و مترجم خوبی هم هست، با آن سن کم. اسمش یادتان باشد...
Pranab Chakraborty wasn’t technically my father’s younger brother. He was a fellow-Bengali from Calcutta who had washed up on the barren shores of my parents’ social life in the early seventies, when they lived in a rented apartment in Central Square and could number their acquaintances on one hand.
دنا فرهنگ- دیباچه
پراناب چاکرابورتي برادر کوچک پدر من نبود. او يک رفيق بنگالي اهل کلکته بود که اوايل دهة هفتاد وقتيکه پدر و مادرم توي يک آپارتمان اجارهاي نزديک ميدان مرکزي زندگي ميکردند و تعداد دوست و آشناهاشان از انگشتهاي يک دست بيشتر نبود ناگهان سروکلهاش در زندگي سوتوکور ما پيدا شد.
امیر مهدی حقیقت ( تایپ از من)
پراناب چاکرا بورتی در اصل برادر کوچک بابا نبود. یک جوان کلکتهای بود که اوایل دههء هفتاد وارد زندگی سوت و کور پدر و مادرم شد؛ همان موقعی که در آپارتمان اجارهای میدان سنترال زندگی میکردند، و بیشتر از انگشتهای یک دست، دوست و آشنا نداشتند.
۶ نظر:
سلام. هر دو مترجم بخشهایی از ترجمه را حذفکردهاند یا درست ترجمه نکردهاند.
father پدر است نه بابا(dad).
social life زندگی اجتماعی است.
Central Squareاسم خاص است.
washed upدر اینجا به معنی به ساحل آوردهشدن توسط موج به ساحل است
(مثلا بعد از غرق کشتی)
بنابراین مىتوان نوشت:
پراناب چاکرابورتی در واقع برادر کوچک پدرم نبود. بنگالی دیگربود اهل کلکته، کشتیشکستهای بر ساحل بیروح ِ زندگی اجتماعی پدرومادرم. اوایل دههء هفتاد بود....
social lifeزندگی اجتماعی در فارسی
معنی نمی دهد. در زبان انکلیسی این اصطلاح به معنای رفت و آمد و زندگی شخصی آدمها در رابطه با دیگران است. مثلاً کارمندی که هر روز تنها سر کار می رود و بعد بر می گردد خانه و با هیچکس رفت و آمد نمی کندsocial life ندارد.
در مورد زندگی اجتماعی و غیره حق با شماست. من کامنت پژمان را با ایمیل جواب دادم. منظور من از این مطلب این بود که
washed up
بهتر است جوری ترجمه شود که معنی " عبور گذری" را بدهد مثل ... آمد و سری زد...
ممنون از نظرتان.
در مورد زندگی اجتماعی، فکر مىکنم مفهومی که در فارسی دارد درگیرشدن در فعالیتهای اجتماعی، حال چه از نوع رفت و آمد و معاشرت با دیگران
socializing
باشد چه از راه فعالیتهای دیگر مانند شرکت در جمعهای ورزشی، ادبی و غیره و حتی شرکت در فعالیتهای محلی. فکرمىکنم مفهوم زندگی اجتماعی در فارسی این معنی را مىرساند در مقابل غیراجتماعی بودن فرد (مثل همان منزوی بودن یا غیر از محیط کار یا فعالیتهای ضروری با کسی ارتباط نداشتن). زندگی اجتماعی بیشتر به فعالیتهای غیراجباری و غیر روزمره اشاره دارد نه فعالیتهای ضروری مانند رفتن سرکار یا خرید روزانه.
در مورد
washed up
معنی موردنظر مرغآمین به نظرم برداشت شخصی ایشان است. معنی این کلمه با توجه به
shore
در این جمله در اینجا اصولا معنی "شستن" یا "دستو رو شستن" در اینجا را نمىدهد . فکرنمىکنم مترجم بتواند گمان و برداشت شخصی و غیرقطعی خودش را در ترجمه اعمالکند.
من یک مقدار با تأخیر دارم جواب می دهم به دلایل فنی، یعنی بلاگر نمی گذاشت! عرض شود ما در فارسی زنده از عبارت "زندگی اجتماعی" استفاده نمی کنیم. فقط کسانی که زبان خارجی بلدند منظورمان را می فهمند. یا مثلاً Social fellow نداریم. ولی وظیفه داریم منظور را حالی کنیم. و این با مترجم است که بنا به مورد ترجمهء خوبی ارائه کند.
هر مترجمی برداشت شخصی اش را در کارش منعکس می کند و در این شکی نیست و برای همین است که ترجمه ها متفاوت می شود. گاهی شما می پسندید گاهی نه. من عقیده دارم بایستی به متن وفادار بود به خصوص لحن نویسنده. این جا هنوز هم روی washed up و shore همان فکر را می کنم و عقیده دارم جمله باید طوری باشد که منظور "ماندگاری" را ندهد. "کشتیشکستهای بر ساحل بیروح ِ ..." پژمان خیلی قشنگ است، با دقت همان منظور را می رساند: ...که دوستی اش خیلی به درد بخور نبوده... شاید یک مترجم هم بهتر بداند که این منظور را کمی با صراحت برساند که با خواندن سریع هم دستگیر خواننده شود. من فقط منظورم از آن متن همین بود.
امیدوارم بلاگر این بار بازی در نیاورد و ممنون.
من یک مقدار با تأخیر دارم جواب می دهم به دلایل فنی، یعنی بلاگر نمی گذاشت!
عرض شود ما در فارسی زنده از عبارت "زندگی اجتماعی" استفاده نمی کنیم. فقط کسانی که زبان خارجی بلدند منظورمان را می فهمند.
یا مثلاً
Social fellow
در فارسی نداریم. ولی وظیفه داریم منظور را حالی کنیم. و این با مترجم است که بنا به مورد ترجمهء خوبی ارائه کند.
هر مترجمی برداشت شخصی اش را در کارش منعکس می کند و در این شکی نیست و برای همین است که ترجمه ها متفاوت می شود. گاهی شما می پسندید گاهی نه. من عقیده دارم بایستی به متن وفادار بود به خصوص لحن نویسنده.
این جا هنوز هم روی
washed up و shore
همان فکر را می کنم و عقیده دارم جمله باید طوری باشد که منظور "ماندگاری" را ندهد. "کشتیشکستهای بر ساحل بیروح ِ ..." پژمان خیلی قشنگ است، با دقت همان منظور را می رساند: ...که دوستی اش خیلی به درد بخور نبوده... شاید یک مترجم هم بهتر بداند که این منظور را کمی با صراحت برساند که با خواندن سریع هم دستگیر خواننده شود. من فقط منظورم از آن متن همین بود.
امیدوارم بلاگر این بار بازی در نیاورد و ممنون.
متن قبلی را بلاگر مغشوش کرد. دوباره دارم می فرستم.
ارسال یک نظر