ادامهء ادامه با کمی دبه
چند روز پیش کتاب " دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد" را خواندم، از شهرام رحیمیان. خیلی خوب بود. تکنیک ملایمی دارد که کمتر توی چشم می زند. منظورم این است که زمخت نیست و به رخ نمی کشد – خدا پدرش را بیامرزد، مردیم بسکه دستگرمی های تازه به ادبیات رسیده ها را خواندیم. راست می گویم. واقعاً دیگر می خواستم عطای نو نویسندههای وطنی را به لقایشان ببخشم و سه طلاقهشان کنم.
از این آقای رحیمیان اما، داستان کوتاه یا تقریبا کوتاه یا داستان کوتاه بلندی(!) هست که بیشتر سر و صدا کرده است، ولی من که دیگر قصد طلاق داشتم، برای خریدن کتابش این دست آن دست میکردم. راستش اصلاً نمیدانم در ایران چاپ شده و میشود تهیهاش کرد یا نه.
اسم این داستان " بویی که سرهنگ را دلباخته کرد" است. از آنجایی که در اینترنت گردی خیلی با حوصله ام – گوش شیطان کر – امروز نسخهء "پی دی اف" آن را در سایت کلمات ِ سردوزامی پیدا کردم. بعضی حاجت ها زود برآورده می شود!
عرض شود که داستان را خواندم. داستان را جا به جا راویان مختلف نقل می کنند و البته هیچ فرقی هم با هم ندارد روایت ها. یک چیزی مثل ادامهء روایت، یا پر کردن خلأ دانای کل. خوب بود ولی زبانش، احتیاج به ادیت دارد. هم روال مطالعه را دچار اختلال می کند و هم بعضی از واژه ها از دهان " آن" پرسوناژها بعید است. مثل: « ... روان متمایل به نفس عماره...»، « ...دچار شهوت دیوانهکننده...»، «محله های پر سکونت...» (مثل این که نویسنده مقیم خارج است و وقتی برای جمله هایش فکر میکند از زبان فرنگی به فارسی ترجمه میکند.) این عبارتها از زبان یک " خانم پولی" همان روسپی خودمان است و زنهای محله که کار و کاسبیشان چادر به سرکشیدن و تخمه شکستن و سر کوچه جمع شدن و زاغ سیاه ِ این و آن را چوب زدن است. خب آنها که اینطوری حرف نمیزنند...
راستی از این داستان یک چیز جالب هم یاد گرفتم و آن این که " خانم پولی" ها توی خانههایشان مجسمهء زن لخت دارند و عکس لختی به دیوار میزنند. پس قضاوتم بیراه نبود! چون یک موجود مؤنث میشناسم که عکس زن لخت، یعنی نقاشی لختی توی Home page اش می گذارد ولی افاضههای بسیار حکیمانه میکند...
پنجشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
سلام
بچه كه بوديم، ميگفتي كه توي مملكت ليبي، اول آدم رو ميگيرند بعد دنبال مدرك ميگردند.
حالا حكايت توست.
مدتهاست كه داري چپ چپ به اين جنس مونث نگاه ميكني و فرضيه هاي خودت رو بيان مينمايي. يعد يكي اومد و گفت كه طرف اينكاره است و حالا هم كه يك مدرك ديگه.
as you have to know, I am an spiritual person. I feel the world intuitively. But I have to try to find materialistic evidences or reasons to show how right am I :P
ارسال یک نظر