جمعه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۸

پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۸

Congratulations Mr. Gangi, Ahmadi Nejad is Not My President too

گنجی و سازگارا هر دو زندان بودند و هر دو اعتصاب غذا کردند.
من البته آن موقع خیلی سازگارا را نمی شناختم. اما همان موقع نظرم این بود که به قهرمان احتیاج نداریم و اگر راه حلی مثل ابراهیم نبوی در کار باشد، بهتر است جان خود را نجات بدهند، از گالیله که مهم‌تر نیستند.
این عقیدهء من است. اما با کمی احتیاط می‌گویم نمی‌دانم چه شرایط غیر قابل تصوری ممکن است پیش بیاید که نتوانم با این قطعیت همین عقیده را داشته باشم.
هر دو تا حدودی قهرمان شدند.
اما این گنجی بود که ریسک کرد و گفت به تنهایی برای اعتراض به نیویورک می‌رود( و حمایت‌ها و پیوستن‌ها بعداً آمد.) فکر می‌کنم خودش از میزان استقبال روشنفکران و هنرمندان پیش‌بینی این‌چنین را نداشت ولی بنا به وظیفه و عقیدهء خودش عمل کرد.
سازگارا جرأت چنین ریسکی را نداشت، مبادا تعداد کمی دور و برش جمع شوند. او الان هم نگاه می‌کند ببیند چه چیز طرفدار بیشتر پیدا کرده بعد آن را به نام «پیشنهاد خود» ثبت می‌کند و یک پرچم هم از آن گوشه موشه‌ها برمی‌دارد و از ساحل امن مشت گره کرده به سوی آسمان نشانه می‌گیرد.
زمانه آدم‌ها را عوض می‌کند، زمان چشم‌های ما را باز می‌کند.
از پز فعلی سازگارا خوشم نمی‌آید. او چندی با برملا کردن بعضی اسرار پشت پرده، پیش ما که با دهان باز به او گوش می‌کردیم آبرویی کسب کرد ولی همین هم خیلی وقت بود ته کشیده بود و دیگر چیزی بیش از اخباری که خودمان به آن دسترسی داشتیم – ما، نه پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگمان که اهل خبر گرفتن از طریق اینترنت نیستند- بهمان تحویل نداد. برای من به خصوص خیلی قبل از ماجرای انتخابات شنیدن صدای او و نوری زاده و بقیه در صدای آمریکا غیرقابل تحمل شده بود.
آقای سازگارا از پز فعلی‌ات خوشم نمی‌آید. می‌بینی که مردم دور مردی جمع شده‌اند که متواضع است. وقتی به نماز جمعه می‌آید می‌گوید... برخود واجب می‌دانم که در صفوف شما حاضر شوم. بعد هم می‌رود در صف‌های آخر نماز می‌نشیند.
گنجی هم دست پری از نظر خبر برایمان ندارد، برای من که هرگز قهرمان هم نبود ولی حالا می‌بینم، یا به نظرم، این اعتراضش با قصد دست و پا کردن آبرو و شهرت و بعد هم ورود سرافرازانه به وطن با چشمداشتی علنی به پست و مقام نبوده است. او تصورش را هم نمی‌کرد که طیفی از گوگوش گرفته تا حمید دباشی به دعوتش لبیک بگویند.
به جرأتت تبریک می‌گویم آقای گنجی، احمدی‌نژاد رئیس جمهور من هم نیست.

چهارشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۸

مگس ها

مگس ها
ژان پل سارتر
مهدی روشن‌زاده
نشر ثالث

پردهء دوم، صحنهء پنجم
[...]
ژوپیتر- اژیست تو شاهی، این وجدان پادشاهی توست که مخاطبش قرار می‌دهم زیرا تو دوستدار سلطنتی.
اژیست - چه می خواهید بگویید؟
ژوپیتر – تو از من نفرت داری ولی ما به یکدیگر شباهت داریم؛ من تو را مطابق تصویر خود آفریده‌ام: یک پادشاه، خدایی است روی زمین، شکوه‌مند وماتم‌زا چون یک خدا.
اژیست – ماتم‌زا؟ شما؟
ژوپیتر – نگاه کن به من (سکوتی طولانی). به تو گفته‌ام که تو مطابق تصویر من هستی یافته‌ای. کار ما هر دو نظم و نسق بخشیدن به امور است. تو در آرگوس من در جهان؛ و این همان معنی مستور و نهانی است که به سنگینی در قلب ما جای دارد.
اژیست – من معنی مستور و نهانی ندارم.
ژوپیتر – چرا داری، همان که من دارم. راز دردناک خدایان و پادشاهان: این‌که انسان‌ها آزادند. آن‌ها آزادند اژیست. تو این را می‌دانی و آن‌ها نمی‌دانند.
اژیست – معلوم است، اگر می‌دانستند چهار سوی کاخ مرا به آتش می‌کشیدند. این است که پانزده سال به وضعی تأثر انگیز نقش باز می‌کنم تا آن‌ها به حقیقت قدرت خود پی نبرند.
ژوپیتر – تو خوب متوجه می‌شوی که ما شبیه یکدیگریم.
اژیست – [...] از زمان سلطنت خویش [... تلاش کرده‌ام] تا در ذهن و ضمیر هر یک رعایایم جایی برای تصویر خود باز کنم، تا بدان پایه که هریک در کنج تنهایی خویش نگاه جدی مرا حس کند. بر سر چاه دهن گشادهء روحشان خم شده‌ام، تصویرم آن‌جاست، درست در انتهای چاه، [...] ای خدای بس توانا، من که هستم جز مظهری از ترس، انگشت نمای دیگران؟
...
سه نقطه‌ها صرفا به منظور از پرهیز از اطاله‌ءکلام است. مرغ

شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۸