پنجشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۴

فرهنگ طبقات اجتماعی

مصاحبه ای از زونتاگ خواندم که یک سینماگر سرشناس چینی کرده، که شیفتهء زونتاگ و پست مدرنیسم است که با توجه به لغز هایی که زونتاگ در باره پست مدرنیست ها می خواند، به نظر متناقض می آید. سرشار از افاضه هم هست . حجم افاضات آقا بیش از جواب ها و اظهار نظرات زونتاگ است. البته آدم با سوادی است، لا اقل اگر چیزی می گوید، درباره اش مطالعه کرده است و فقط نقل قول های مدرسه ای را تحویل نمی دهد. البته خیلی هم معلوم نیست، گاهی هم مثل بچه مدرسه ای ها درس پس می دهد! در هر حال با وجودی که لااقل نوشته های زونتاگ ، آن همه مقالات انتقادی و بررسی های مختلف، را خوب خوانده، باز هم در درک آن ها یا دست کم در درک کنایه های آن دچار سوء تفاهم شده است( همان پست مدرنیسم و غیره). البته این آقا فرد بی اهمیتی نیست، شرح احوالاتش را از جمله یکی از دانشگاه های آمریکا در اینترنت گذاشته بود، که خواندم. لابد روز مصاحبه اوقات فراموش نشدنی ای را گذرانده، و فکر کرده ، چه امتیازی! این برکت است.
سوزان زونتاگ آدم بسیار راحتی بوده – خدا رحمت کند- باج نمی داده. در جانبداری از طرز نگرش منصفانهء رولاند بارت به چین کمونیست دلیلی می آورد، که می تواند شامل حال خود او هم بشود. زمانی که روشنفکران، طرفداری از کمونیسم را مثل پری به کلاهشان می زدند، و از سفر به کشور های کمونیست که بر می گشتند، تئوری های مائو را قرقره می کردند و شوروی را می ستودند، بارت این کار را نکرد. زونتاگ معتقد است که تمایلات جنسی بارت " شرافتمند"ش کرده بود، و خودش هم همین تمایلات هم جنس خواهانه را داشت، و قایم هم نمی کرد. ( جل الخالق).

این جا یک قسمت از مصاحبه اش را می گذارم و مجبور هم هستم که این طرف آن طرفش را بزنم یا یک کم توضیح بیشتر بدهم تا ارجاعات آن به حرف های قبل و بعدش گیج کننده نباشد:


من بدون قيد و شرط و خيلی واضح و بي شوخي به اصالت فرهنگ والا در ادبيات، موسيقي و هنرهاي تجسمي و نمايشی وفا دارم . ولي البته خيلي هم از مثلاً موسيقي عامه پسند لذت مي برم. به نظرم ما داشتيم براي درك اينكه چرا كاملاً این امكان وجود دارد و چرا متناقض نیست، تلاش مي كرديم . و اين که تنوع يا چندگاني استاندارد ها چه مي تواند باشد.در هر حال این کار معني براندازي سلسه مراتب را نمي داد، معني برابر گرفتن همه چيز را نمي داد. از جهاتي من همانقدر هوادار يا حامي سلسله مراتب فرهنگ سنتي بودم كه هر محافظه كار فرهنگي ، ولي من طبقه بندی کردن را به همان صورت به کار نمی گرفتم...یک مثال بزنم: فقط به خاطر اينكه من عاشق داستايوسكي هستم نمي توانيد بگوئید كه نمي توانم عاشق " بروس اسپرنيگ ستين (Bruce Springsteen)"باشم .حالا اگر كسي بگويد بايد بين ادبيات روسي و "راك اند رول " انتخاب كني، البته كه ادبيات روس را انتخاب مي كنم . ولي من مجبور به انتخاب نيستم. كه یعنی به عبارتي من هيچوقت استدلال نمي كنم كه هر دو به يك اندازه ارزشمندند ولي هميشه از اينكه تجربيات كسي چقدر غني و چندگانه است، تكان خورده ام . در نتيجه،به نظرم بسياري از مفسرين فرهنگي در مورد تنوع تجاربشان دروغ مي گفتند. از طرف ديگر، خیلی چيزها در فرهنگ توده هست كه برايم كشش ندارد به خصوص تلويزيون، خیلی فاقد مواد مغذي، بي مزه، معمولي و پيش پا افتاده به نظرم مي آيد. من در تجربياتم از چيز خوشايند، تشهابهات و تقارن هایی ديده ام، و احساس كرده ام كه بيشتر گفتگوها درباره ء فرهنگ، يا هنر ستيزانه است يا سطحي و متكبرانه

هیچ نظری موجود نیست: