چهارشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۴

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم...

چند روزی‌است که به این فکر می‌کنم که چگونه می‌توان چاله‌ای را که همه می‌بینند به آدم سرمستی که سرخوشانه به ابر‌های زیبای بالای سرش نگاه می کند و انگار همان بالاهاست، نشان داد.
یاد "در جستجوی زمان از دست رفته"ی پروست افتادم:

یکی از دوستان، فاحشهء رسمی‌ای را به "سوان" معرفی می‌کند و بدون استفادهء مستقیم از لفظ فاحشه، به او می فهماند که می تواند مدتی با " اودت" خوش باشد و این که" اودت" رفتار اشراف‌زاده ها را دارد پس می تواند با او به تأتر و مجامع برود...
"سوان" به شدت گرفتار عشق " اودت" می شود و " اودت" هم از فرصت استفاده کرده، رفتار بانوان اصیل را پیش می‌گیرد و "سوان" را با وجودی‌که سرد و گرم بسیار چشیده و اصلاً نمی توان گفت که ساده لوح است ، بیشتر و بیشتر شیفتهء خود می کند...
در داستان بسیاری اتفاقات بدیهی رخ می‌دهد که هر نفهمی هم متوجه فاحشه بودن و کم دانشی "اودت" می‌شود، الا "سوان".
بالاخره "سوان" با او ازدواج می کند و با وجودی که آش آنقدر شور است که جوامع اشرافی " اودت" را به خود راه نمی دهند، باز هم "سوان" سر در زیر برف دارد...
راوی خیلی جلز و ولز می‌کند...اما بعد، خودش هم در دام دختری گرفتار می شود که اصل و نسب درستی ندارد و اطلاعات موسیقی و نقاشی و ادبی‌اش تقریباً صفر است( یعنی تعلیم ندیده) تازه "مارسل" هم به شدت به او شک دارد ولی نمی تواند دل از او بکند. راوی چون بعد از گذشتن زمانی در حال نقل داستان است، به خود و به ما می گوید "که " این من بودم که به "سوان" خرده می گرفتم..." کار راوی و این دختر خانم البته به جایی نمی‌رسد. ولی بعد از این که "سوان" می‌میرد. چون یهودی بوده و همان زمان های جنگ جهانی می میرد و " اودت" و دخترش هم می خواهند با خانواده های اشرافی وصلت ( مجدد!) کنند. "سوان" را در حد انکار فراموش می‌کنند.

خب، من اصلاً قادرم چاله را نشان این آدم بدهم؟

۳ نظر:

ناشناس گفت...

روح بازیگوش :
مهرشید جان این آدمها خیلیهاشون چاله رو میبینن , دقیقا هم میدونن که چاله ست و حتی میدونن که افتادن در این چاله درد و ناراحتی داره , اما فعلا ترجیح میدن ابرها رو نگاه کنن و اصلا به چاله و عواقبش فکر نکنن , چون تماشا کردن فعلی ابرها اونقدر لذت داره که اصلا نمی ارزه آدم به چاله هم فکر کنه !
اما ضمیر ناخودآگاهشون داره داد میزنه چاله رو ببین ! و نتیجه اش مشکلات روحیه .
نه عزیز , تو نمیتونی چالهء دیده شده رو به کسی نشون بدی , چون " نمیگذارند " !

مرغ آمین گفت...

:D
مشکلات روحی؟ جدی میگی؟ پس باید امیدوار بود که خدا عقلی بدهد!

ناشناس گفت...

سلام
همون آدمایی که چاله رو نمی بینن خود ما هستیم. هرکسی باید از خودش شروع کنه .
باید به نشانه ها توجه کرد!