گنجی و سازگارا هر دو زندان بودند و هر دو اعتصاب غذا کردند.
من البته آن موقع خیلی سازگارا را نمی شناختم. اما همان موقع نظرم این بود که به قهرمان احتیاج نداریم و اگر راه حلی مثل ابراهیم نبوی در کار باشد، بهتر است جان خود را نجات بدهند، از گالیله که مهمتر نیستند.
این عقیدهء من است. اما با کمی احتیاط میگویم نمیدانم چه شرایط غیر قابل تصوری ممکن است پیش بیاید که نتوانم با این قطعیت همین عقیده را داشته باشم.
هر دو تا حدودی قهرمان شدند.
اما این گنجی بود که ریسک کرد و گفت به تنهایی برای اعتراض به نیویورک میرود( و حمایتها و پیوستنها بعداً آمد.) فکر میکنم خودش از میزان استقبال روشنفکران و هنرمندان پیشبینی اینچنین را نداشت ولی بنا به وظیفه و عقیدهء خودش عمل کرد.
سازگارا جرأت چنین ریسکی را نداشت، مبادا تعداد کمی دور و برش جمع شوند. او الان هم نگاه میکند ببیند چه چیز طرفدار بیشتر پیدا کرده بعد آن را به نام «پیشنهاد خود» ثبت میکند و یک پرچم هم از آن گوشه موشهها برمیدارد و از ساحل امن مشت گره کرده به سوی آسمان نشانه میگیرد.
زمانه آدمها را عوض میکند، زمان چشمهای ما را باز میکند.
از پز فعلی سازگارا خوشم نمیآید. او چندی با برملا کردن بعضی اسرار پشت پرده، پیش ما که با دهان باز به او گوش میکردیم آبرویی کسب کرد ولی همین هم خیلی وقت بود ته کشیده بود و دیگر چیزی بیش از اخباری که خودمان به آن دسترسی داشتیم – ما، نه پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگمان که اهل خبر گرفتن از طریق اینترنت نیستند- بهمان تحویل نداد. برای من به خصوص خیلی قبل از ماجرای انتخابات شنیدن صدای او و نوری زاده و بقیه در صدای آمریکا غیرقابل تحمل شده بود.
آقای سازگارا از پز فعلیات خوشم نمیآید. میبینی که مردم دور مردی جمع شدهاند که متواضع است. وقتی به نماز جمعه میآید میگوید... برخود واجب میدانم که در صفوف شما حاضر شوم. بعد هم میرود در صفهای آخر نماز مینشیند.
گنجی هم دست پری از نظر خبر برایمان ندارد، برای من که هرگز قهرمان هم نبود ولی حالا میبینم، یا به نظرم، این اعتراضش با قصد دست و پا کردن آبرو و شهرت و بعد هم ورود سرافرازانه به وطن با چشمداشتی علنی به پست و مقام نبوده است. او تصورش را هم نمیکرد که طیفی از گوگوش گرفته تا حمید دباشی به دعوتش لبیک بگویند.
به جرأتت تبریک میگویم آقای گنجی، احمدینژاد رئیس جمهور من هم نیست.
من البته آن موقع خیلی سازگارا را نمی شناختم. اما همان موقع نظرم این بود که به قهرمان احتیاج نداریم و اگر راه حلی مثل ابراهیم نبوی در کار باشد، بهتر است جان خود را نجات بدهند، از گالیله که مهمتر نیستند.
این عقیدهء من است. اما با کمی احتیاط میگویم نمیدانم چه شرایط غیر قابل تصوری ممکن است پیش بیاید که نتوانم با این قطعیت همین عقیده را داشته باشم.
هر دو تا حدودی قهرمان شدند.
اما این گنجی بود که ریسک کرد و گفت به تنهایی برای اعتراض به نیویورک میرود( و حمایتها و پیوستنها بعداً آمد.) فکر میکنم خودش از میزان استقبال روشنفکران و هنرمندان پیشبینی اینچنین را نداشت ولی بنا به وظیفه و عقیدهء خودش عمل کرد.
سازگارا جرأت چنین ریسکی را نداشت، مبادا تعداد کمی دور و برش جمع شوند. او الان هم نگاه میکند ببیند چه چیز طرفدار بیشتر پیدا کرده بعد آن را به نام «پیشنهاد خود» ثبت میکند و یک پرچم هم از آن گوشه موشهها برمیدارد و از ساحل امن مشت گره کرده به سوی آسمان نشانه میگیرد.
زمانه آدمها را عوض میکند، زمان چشمهای ما را باز میکند.
از پز فعلی سازگارا خوشم نمیآید. او چندی با برملا کردن بعضی اسرار پشت پرده، پیش ما که با دهان باز به او گوش میکردیم آبرویی کسب کرد ولی همین هم خیلی وقت بود ته کشیده بود و دیگر چیزی بیش از اخباری که خودمان به آن دسترسی داشتیم – ما، نه پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگمان که اهل خبر گرفتن از طریق اینترنت نیستند- بهمان تحویل نداد. برای من به خصوص خیلی قبل از ماجرای انتخابات شنیدن صدای او و نوری زاده و بقیه در صدای آمریکا غیرقابل تحمل شده بود.
آقای سازگارا از پز فعلیات خوشم نمیآید. میبینی که مردم دور مردی جمع شدهاند که متواضع است. وقتی به نماز جمعه میآید میگوید... برخود واجب میدانم که در صفوف شما حاضر شوم. بعد هم میرود در صفهای آخر نماز مینشیند.
گنجی هم دست پری از نظر خبر برایمان ندارد، برای من که هرگز قهرمان هم نبود ولی حالا میبینم، یا به نظرم، این اعتراضش با قصد دست و پا کردن آبرو و شهرت و بعد هم ورود سرافرازانه به وطن با چشمداشتی علنی به پست و مقام نبوده است. او تصورش را هم نمیکرد که طیفی از گوگوش گرفته تا حمید دباشی به دعوتش لبیک بگویند.
به جرأتت تبریک میگویم آقای گنجی، احمدینژاد رئیس جمهور من هم نیست.
۲ نظر:
Ahmadinejad is not my president .
بیچاره سازگارا؛ دلم براش می سوزه که به این کاراش میگی پز؛ کدوم پز؟
به نظر من فقط دوست داره از راه دور تلاش کنه برای کشورش؛ من اینطوری می بینم و بس
ارسال یک نظر