مگس ها
ژان پل سارتر
مهدی روشنزاده
نشر ثالث
پردهء دوم، صحنهء پنجم
[...]
ژوپیتر- اژیست تو شاهی، این وجدان پادشاهی توست که مخاطبش قرار میدهم زیرا تو دوستدار سلطنتی.
اژیست - چه می خواهید بگویید؟
ژوپیتر – تو از من نفرت داری ولی ما به یکدیگر شباهت داریم؛ من تو را مطابق تصویر خود آفریدهام: یک پادشاه، خدایی است روی زمین، شکوهمند وماتمزا چون یک خدا.
اژیست – ماتمزا؟ شما؟
ژوپیتر – نگاه کن به من (سکوتی طولانی). به تو گفتهام که تو مطابق تصویر من هستی یافتهای. کار ما هر دو نظم و نسق بخشیدن به امور است. تو در آرگوس من در جهان؛ و این همان معنی مستور و نهانی است که به سنگینی در قلب ما جای دارد.
اژیست – من معنی مستور و نهانی ندارم.
ژوپیتر – چرا داری، همان که من دارم. راز دردناک خدایان و پادشاهان: اینکه انسانها آزادند. آنها آزادند اژیست. تو این را میدانی و آنها نمیدانند.
اژیست – معلوم است، اگر میدانستند چهار سوی کاخ مرا به آتش میکشیدند. این است که پانزده سال به وضعی تأثر انگیز نقش باز میکنم تا آنها به حقیقت قدرت خود پی نبرند.
ژوپیتر – تو خوب متوجه میشوی که ما شبیه یکدیگریم.
اژیست – [...] از زمان سلطنت خویش [... تلاش کردهام] تا در ذهن و ضمیر هر یک رعایایم جایی برای تصویر خود باز کنم، تا بدان پایه که هریک در کنج تنهایی خویش نگاه جدی مرا حس کند. بر سر چاه دهن گشادهء روحشان خم شدهام، تصویرم آنجاست، درست در انتهای چاه، [...] ای خدای بس توانا، من که هستم جز مظهری از ترس، انگشت نمای دیگران؟
...
سه نقطهها صرفا به منظور از پرهیز از اطالهءکلام است. مرغ
ژان پل سارتر
مهدی روشنزاده
نشر ثالث
پردهء دوم، صحنهء پنجم
[...]
ژوپیتر- اژیست تو شاهی، این وجدان پادشاهی توست که مخاطبش قرار میدهم زیرا تو دوستدار سلطنتی.
اژیست - چه می خواهید بگویید؟
ژوپیتر – تو از من نفرت داری ولی ما به یکدیگر شباهت داریم؛ من تو را مطابق تصویر خود آفریدهام: یک پادشاه، خدایی است روی زمین، شکوهمند وماتمزا چون یک خدا.
اژیست – ماتمزا؟ شما؟
ژوپیتر – نگاه کن به من (سکوتی طولانی). به تو گفتهام که تو مطابق تصویر من هستی یافتهای. کار ما هر دو نظم و نسق بخشیدن به امور است. تو در آرگوس من در جهان؛ و این همان معنی مستور و نهانی است که به سنگینی در قلب ما جای دارد.
اژیست – من معنی مستور و نهانی ندارم.
ژوپیتر – چرا داری، همان که من دارم. راز دردناک خدایان و پادشاهان: اینکه انسانها آزادند. آنها آزادند اژیست. تو این را میدانی و آنها نمیدانند.
اژیست – معلوم است، اگر میدانستند چهار سوی کاخ مرا به آتش میکشیدند. این است که پانزده سال به وضعی تأثر انگیز نقش باز میکنم تا آنها به حقیقت قدرت خود پی نبرند.
ژوپیتر – تو خوب متوجه میشوی که ما شبیه یکدیگریم.
اژیست – [...] از زمان سلطنت خویش [... تلاش کردهام] تا در ذهن و ضمیر هر یک رعایایم جایی برای تصویر خود باز کنم، تا بدان پایه که هریک در کنج تنهایی خویش نگاه جدی مرا حس کند. بر سر چاه دهن گشادهء روحشان خم شدهام، تصویرم آنجاست، درست در انتهای چاه، [...] ای خدای بس توانا، من که هستم جز مظهری از ترس، انگشت نمای دیگران؟
...
سه نقطهها صرفا به منظور از پرهیز از اطالهءکلام است. مرغ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر