پنجشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۸

نمايش گنجينه‌ خارجی موزه‌ هنرهای ‌معاصر

قبلاً این‌جا لینک فیلمی از گنجینهء موزهء هنرهای معاصرگذاشته بودم. مجموعهء نقاشی‌هایی که آرزوی دیدندش را داریم و خبرنگار خارجی پارسال توانسته بود آه‌مان را درآورد.
اما از حالا تا 15 تیر در راستای سیاست «تو رو خدا به من رای بدین» دولت فخیمه، موزهء هنرهای معاصر، گنجینهء خارجی‌اش را در معرض دید مراجعین قرار داده است.
(یا قسمتی از آن‌ گنجینه را، چون بعضی از هنرمندان بدون رعایت مقررات وزارت ارشاد نقاشی کرده‌اند.)

چون خبر فوق به نظرم کامل نبود، امروز راه افتادم و رفتم موزه تا (به قول انگلیسی‌ها) نگهبان موزه سر و تنم را بشوید!
خدا کند آخر کار تابلویی گم نشود و نگویند این‌ چیز‌ها امری عادی است و در تمام دنیا از موزه‌ها سرقت می‌شود.

این‌هم ماحصل اطلاعات اخذ شده:
نمايش گنجينه‌ خارجی موزه‌ هنرهای ‌معاصر
5 خرداد تا 15 تیر 1388
ده و نیم صبح تا 6 بعد از ظهر
ایام هفته به جز جمعه‌ها وتعطیلات رسمی
ورودیه: پنج هزار تومان- فروش بلیط تا پنج ونیم بعد از ظهر.
آدرس:موزهء هنرهای معاصر، خیابان کارگر، پارک لاله.
خیابان‌های اطراف موزه، در محدودهء طرح زوج و فرد است.

چهارشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۸

تورم آتی

آقای رئیس جمهور!
خاصه خرجی‌ها و از کیسهء خلیفه بخشیدن هایتان در کمتر از یک‌سال به تورمی لجام گسیخته می‌انجامد که دودش توی چشم همین "ملت ایران، ملت ایران " که می‌فرمایید، می‌رود.
کمی از خودبینی فاصله بگیرید، به ما رحم کنید، شاید خودتان رئیس جمهور شدید!

شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۸

جمعه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۸

رای من به میرحسین



من به مهندس میرحسین موسوی رای می‌دهم و ته دلم می‌خواهد که وقتی رئیس‌جمهور شد، کروبی را وزیر کشور کند.

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۸

توضیح

به دنبال این پست و مطلب پیشین، کامنت‌هایی تهدید آمیز و افشاگرانه(!) یکی با نام خانم ف ع ز و بقیه ناشناس برای این وبلاگ رسید که برای اطلاع شما عرض کنم که همهء این کامنت‌ها –بنا به ساعت ارتباط- فقط از دو ISP و دو IP بود. برای همین همه را برای نویسنده زندگی‌نامهء خوان رولفو فرستادم. هرچند هم این‌جانب هم نویسندهء آن زندگی‌نامه عقیده نداشتیم که این آش بیش از این هم زده شود، بعد از رسیدن این کامنت:

ناشناس يک نظر جديد درمورد پیام شما گذاشته است " و همانا افرادی هستند که یابو برشان می‌دارد و می‌پن... " . سلام، شنیده ایم وبلاگ شخصی مرغ آمین (نه سایت مشهور که البته گویا در امریکا نیز برپا ست) قرار است از سوی وزارت ارشاد به علت کذب گویی فیلتر شود. درجریان هستید؟
haman nashenas ke yahbu farzash kardid
این نظر منتشر شود. .
این نظر رد شود.
نظرات مربوط به این وبلاگ را کنترل کنید .
ارسال توسط ناشناس به مرغ آمین در 5:17 PM, May 06, 2009


تصمیم گرفته شد آن سوارکاری ِ متذکر در پست پیشین (که نویسندهء ناشناس ناوارد به ضرب‌المثل‌های زبان فارسی، مرکب و راکب را با هم اشتباه گرفته است) بیش از این ادامه نیابد و توضیحی در این‌جا درج شود. زیرا آن نوع سوارکاری، بنا به روح ضرب‌المثل، خارج از کنترل است و چه بسا به جاهای ناشناخته برسد.
شاید بد نباشد دلیل استفاده از حروف اول اسم خانم مذکور را بگویم. در چند روز اخیر بیشترین سرچی که به مرغ آمین راهنمایی شده – سر لیست کلمات جست‌و جو شده- اسم و فامیل خانم مذکور بوده است.
تعداد کامنت‌‌‌ها و حساسیت‌ها، شاید سبب شود ایشان از این به بعد، از قبل راهی برای استفادهء محترمانه از مطالب دیگران بیابند و ناشناسان بعداً مجبور به تهدید دیگران نشوند که در این عرصهء لاغری که ما چند خطی، خط خطی می‌کنیم، چیزی که به وفور یافت می‌شود همین تهدیدها و به دادگاه‌ فراخوان هاست.
قبلاً هم گفته‌ام، این وبلاگ چند خوانندهء گزیده دارد و بقیه با سرچ به حقیر راهنمایی می‌شوند و فکر نکنم که این تعداد اندک، از راهیابی به سایت‌ها و وبلاگ‌های فیل.تر شده عاجز باشند.

وبلاگ محترم مرغ آمین
از حساسیت شما نسبت به کپی‌برداری از مقالات و نوشته‌های دیگران به سهم خود ممنونم.
کامنت‌هایی را که فرستاده بودید، دیدم. فقط می‌توانم تأسف خود را ابراز دارم. چرا که دیگر حوزه‌ای باقی نمانده که رفتار داروغگی به آن راه نیافته باشد.
مطلب مورد بحث و استفاده از بیوگرافی خوان رولفو در آن، ابتدا در کارگزاران چاپ شد، نه از بنده اجازه‌ای گرفتند نه ذکری از منبع به میان آمده بود.
لینک کارگزاران
بعد جن و پری به آن مقاله لینک داد و من از سر درد و غصه به جن و پری نوشتم که من که دستم به جایی بند نیست لااقل آن‌ها به این‌جور مقالات لینک ندهند.
این هم لینک آن
بعد همان‌طور که اشاره کرده‌اید همان مقاله در گلستانه باز چاپ شد. این‌بار دیگر کارگزاران نبود که دستمان به دامنشان نرسد و تمام تلاش‌ها برای تماس به دیوار سخت بخورد. چندین بار با سر دبیر گلستانه مکابته کردم و مطلب را شرح دادم (تمام مکاتبات هم موجود است) و ایشان هم اظهار بی‌اطلاعی کردند.
هرچند نوع برخورد کامنت‌هایی که برایم فرستاده‌اید ایجاب می‌کند که تمام آن‌ مکاتبات را برایتان بفرستم، ترجیح ‌می‌دهم بیش از این، آش هم زده نشود.
در هر حال در آخرین تماس چند روز پیش با گلستانه، به من گفتند که بعد از این‌همه مدت، کاشف به عمل آمده که مقالهء گلستانه منبع داشته ولی منبع چاپ نشده. و البته اطلاعات بنده تا قبل از این تماس، همان مکاتبات مدت‌ها پیش است مبنی بر بی اطلاعی گلستانه از منبع اصلی بیوگرافی. اما گلستانه هم، مثل همان ادعای کامنت با نام سرکار خانم[ ف ع]، به من گفتند که نویسندهء آن مقاله مدعی است که از قبل با شما صحبت کرده و اجازه گرفته است.
همچین چیزی صحیح نیست. برای استفاده از زندگی‌نامهء خوان رولفو هیچ‌کس هیچ‌وقت با من یا دیباچه تماس نگرفته است.
مطالب بیشتری در این باره قابل ذکر است اما عجالتاً صلاح نمی‌دانم بیش از این خاطر ژورنالیست‌ها را آزرده کنم، ضمن این‌که از قرار اهالی روزنامجات، استفاده از بیوگرافی – بدون اجازه و ذکر منبع- را حق مسلم خود می‌دانند.
به عبارتی «قابلی ندارد.»
با احترام و تشکر
م متولی

پ.ن1. مرغ آمین: بزرگی می‌فرماید: لطفاً اگر فرصت مطالعه ندارید، ننویسید.
پ.ن.2. آن ISP و IP که گفتم، یکی بود نه دو تا، تخفیف دادم.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۸

و همانا افرادی هستند که یابو برشان می‌دارد و می‌پندارند سوارکارند!

کامنت زیر برای این پست به من رسیده است(عیناً کپی کامنت):

ناشناس يک نظر جديد در مورد پیام شما گذاشته است " سرقت؟ ترجمه؟ تحقیق؟
باسلام خدمت مرغ آمین و نویسنده ی بی نام و نشان آن. اولا بهتر است سری به نشریه ای که این مطلب در آن چاپ شده بزنید تا متوجه شوید که فرحناز علیزاده در پانوشت های خود به منابع اشاره کرده اند ولی به علت کمبود جا این پانوشت حذف شده است!! ثانیا فرحناز علیزاده خود بارها به عملکرد نشریه ها و حذف مطالب و یا ناقص چاپ شدن آن تذکر داده اند که البته بی نتیجه بوده است. آیا بهتر نیست قبل از تهمت زدن کمی تحقیق به عمل آید !!؟؟

خب شما چه دستگیرتان می‌شود؟
آدم برود «سری به نشریه‌ای که این مطلب در آن چاپ شده» بزند «تا متوجه شود که فرحناز علیزاده در پانوشت های خود به منابع اشاره کرده اند ولی به علت کمبود جا این پانوشت حذف شده است!!» یعنی برود ببیند به مرجع اشاره نشده بعد متوجه شود طفلکی خانم علیزاده که گناهی نکرده، چون که «کمبود جا این پانوشت حذف شده است!!» یعنی در واقع آدم در حالی که می رود سراغ آن نشریه، کف دستش را هم بو کند!

و اما بعد
از آن‌جایی که کامنت‌گذار ناشناس فوق، که بر خلاف مرغ آمین «بی نام و نشان» صاجب نام و نشانی به اسم «ناشناس» است، توصیه کرده که «آیا بهتر نیست قبل از تهمت زدن کمی تحقیق به عمل آید !!؟؟» بنده رفتم سراغ مجلهء گلستانهء شمارهء 90 مرداد ماه 87 صفحهء 89 ، دیدم همان مقالهء روزنامهء کارگزارانِ در محاق فعلی را همان خانم علیزاده، با یک کوچولو تزیینات چاپ مجدد کرده‌اند و چون این بار یادم رفت کف دستم را بو کنم، دیدم حالا که اثری از ذکر منبع نیست، پس سرقتی صورت گرفته.
اما باز هم برای محکم‌کاری یا به قول ناشناس فوق برای تحقیق، با فرض بر این‌که تحریریهء گلستانه زبان مرغی بلد نیست، با چند تا واسطه، از فردی خواستم زنگی به گلستانه بزند و بپرسد آیا در این مقاله ذکری از منبع بوده و آن‌ها چاپ نکرده‌اند یا خیر. جواب هم همان‌طور که قابل پیش بینی‌است، منفی بود و گلستانه نسبت به منبع اصلی بیوگرافی خوان رولفو اظهار بی‌اطلاعی کرد.
جواب چند تا کامنت قبلی این ناشناس را نداده بودم چون باورم نمی‌شد که یابو برش داشته باشد و پیش اهل بخیه ادعای سوار کاری کند.

جمعه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۸

فروش دکور نمایش آگاممنون

خبر فروش دکور نمایش آگاممنون را که خواندم، یاد مطلبی در یکی از کتاب‌های الکسساندر سولژنیتسین (شمعی در باد؟) افتادم.

سولژنیتسین می‌نویسد (نقل به مضمون): در روزنامه‌ها خبری را خواندم که گونه‌ای نادر از یک ماهی متعلق به میلیون‌ها سال پیش در سیبری پیدا شده است. متأسفانه ماهیگیران آن را خورده‌اند و خود ماهی برای نگهداری (در فلان مرکز علمی) دیگر وجود ندارد. من آن ماهیگیران را درک می‌کنم. می‌دانم بعد از یافتن آن ماهی چه حالی داشته اند. من که در سیبری تبعید بوده‌ام می‌دانم آن گرسنگی کشیدن‌ها چیست.


چه عرض کنم.