در مورد تهران نظر مسؤلان این است که حتیالامکان ماشینها باید بتوانند راه بروند. یعنی وقتی برف میآید، معابر ِ ماشینرو، پاک میشود یا تلاش میکنند پاکشان کنند ولی پیاده رو ها تلنبار از برف: آدم توی این هوای برفی نباید که راه برود، پایش میشکند و هزار درد دیگر!
اگر در باب قطعیت سؤال بفرمایید، دلم میخواهد بگویم قطعاً شهرداری به پیادهرو ها بی توجه است. که همهء پیادهرو ها جلوی مغازه و خانه نیستند که مالکین شخصاً برف روبی کنند. پیادهروهای دم پارکها، ساختمانها و باغهای بزرگ و خالی و امثال آن هم هست.
اما چرا دلم میخواهد و نمیگویم، چون مرضیهء ستوده در مورد این مطلب تذکری داد که: «کاش از ترجمههای خوب مژدهء دقیقی هم یاد میکردی.» هر چند که در مورد آلیس مونرو با من موافق بود.
در اینجا بگویم که بعد از هر برف پیاده بیرون رفتم و پیادهروی بدون تجهیزات اسکی میسر نبود.
در مورد خانم دقیقی هم کتاب عدالت در پرانتز ایساک بابل را خوانده بودم که دست کمی از این یکی نداشت. پس با دیدن این کتاب، یعنی همان صفحهء آخر، دیگر وقت استناج بود. به خصوص که اگر در مورد بابل بهانهء ترجمه از روی ترجمه وجود داشت (که فقط بهانه است نه دلیل)، در مورد مونرو منتفی بود چون به انگلیسی مینویسد، قبلاً هم ترجمهء خوب مرضیه ستوده را خوانده بودم.
همیشه این سؤال برایم مطرح است که در یک صفحه چند تا گاف قابل اغماض است؟ یا چند تا در کل یک کتاب؟ خودم فکر میکنم که بیش از یک غلط در هر صفحه، یعنی نقص عمده.
مسلماً منظورم این نیست که کار خودم بدون عیب است. نه، همان حکایت ِ « نخوردی نون گندم، دیدی دست مردم» است...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر