چهارشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۵

آپدایک

فروشگاه A&p

داستانی از جان آپدایک در سایت عزیز معتضدی

سه‌شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۵

ساعدی و...


توفیقی دست داد و کتاب «شناخت‌نامهء غلام‌حسین ساعدی» - جواد مجابی- را به من سپردند تا به صاحبش برسانم. البته می‌رسانم، فعلاً در حال مطالعه‌اش هستم.

دو مصاحبهء مبسوط (علاوه بر مصاحبه‌های دیگر) در این کتاب حجیم هست. یکی با دانشگاه هاروارد یکی با بی بی سی، هر دو بعد از انقلاب. مصاحبهء هاروارد مشخص است که دم ندارد، بی بی سی، دم دارد ولی ممکن است از وسط هاش درآورده باشند. مصاحبه‌ها به زبان فارسی است. تاریخ مصاحبهء هاروارد 5 آوریل 1984 در پاریس است.
هر کس سرنخی از این مصاحبه دارد، من را هم خبر کند.
اما منظور من این‌ها نبود.
یک نمایش‌نامه در این کتاب است به اسم: عاقبت قلم‌فرسایی یا تشنهء انتقام. که در بخش «طنز» چاپ شده. داستان دربارهء author block است. خیلی جالب است وقتی نویسنده ها در مورد هم‌سنخ‌های خودشان، یعنی البته در مورد خودشان، می‌نویسند، تخیل نداشتن نویسنده‌ها را مسخره می‌کنند. من مطلب کوتاهی هم در بارهء کتاب «پرواز ایکاروس» اینجا نوشته بودم که در حد افراط بی تخیلی نویسنده ها را به باد تمسخر گرفته بود، ایضاً همین نمایش‌نامهء ساعدی.

شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۵

بوف کور هدایت، ریلکه

کتاب « بوف کور هدایت» نوشتهء محمدعلی همایون کاتوزیان- 1373- نشر مرکز، فصلی دارد به نام مأخذهای خارجی بوف کور (صص 119-99).
این فصل شروع قشنگ و دل‌چسبی دارد. نویسنده در نمایش ذکاوتش برای شروع یک فصل هنرنمایی ماهرانه‌ای کرده است. از محیط اجتماعی متفاوت هر فرد می‌گیرد و به ناخودآگاه جمعی یونگ می‌رسد که: «نه می‌توان آن را رد کرد و – در نتیجه- نه ثابت کرد.» که علی‌القاعده باید «مأخذ مشترکی برای آحاد بشر» باشد در نتیجه نمی‌توان روی مأخذ اصلی انگشت گذاشت مضافاً بر این‌که «آگاهی و "ناخودآگاه شخصی" هر فرد» مجموعه‌ای منحصر به فرد به وجود می‌آورند که تازه است.
بعد به تقلید و تقلید سبک و شاهنامه و هاملت و کپی از نقاشی‌ها و فروختنشان به موزه‌ها به عنوان «اثر گم‌شده» فلان هنرمند، ...می‌پردازد و پس از چهار پنج صفحه نتیجه می‌گیرد که: «پس هیچ گفته و نوشته‌ای –به یک معنا- به‌هیچ‌وجه بکر و "اوریژینال" نیست؛ و هر گفته و نوشته‌ای –به معنای دیگری- بکر و "اوریژینال" است.

در مأخذ هدایت در بوف کور، یا تأثیر گذارانش، به ریلکه، بودیسم، اگزیستانسیالیست ها، کافکا، پو، ژرار نروال و چند نفر دیگر اشاره می‌کند.
منظور من در این‌جا فقط ریلکه است. پس همان قسمت‌ها را ذکر می‌کنم.

آل احمد دی‌ماه 1330 جدی‌ترین و دقیق‌ترین نقد ادبی و اجتماعی از بوف کور تا آن زمان را در مجلهء علم و زندگی می‌نویسد. در این مقاله، علاوه بر اشارات دیگر، اشاره‌ای هم به ریلکه دارد.
سال بعد منوچهر مهندسی در مقاله‌ای با عنوان «هدایت و ریلکه» تأثیر ریلکه را به تفصیل بررسی می‌کند و ظاهراً بی‌خبر از مقالهء آل احمد است زیرا می‌گوید که تا به حال هیچ‌کدام از منتقدین بوف کور به تأثیر هدایت از ریلکه نام نبرده است.
عرض شود که آقای مهندسی آن قسمت از بوف کور را هم که متأثر از ریکله است، ذکر می‌کند:
«کمی پایین‌تر از میخ از گچ دیوار یک تخته ورآمده و از زیرش بوی اشیا و موجوداتی که سابق بر این در این اتاق آمده بودند استشمام می‌شود،....»
این قسمت از اوایل قصهء دوم بوف کور است که راوی اتاق خود را توصیف می کند ولی من[نه کاتوزیان] نمی‌دانم ریلکه کجا این ها را گفته بوده است.

اما داستانی از ریکله به اسم «یازده سپتامبر [چه تصادفی!] خیابان تولیه» در دیباچه چاپ شده است. در پاراگراف پنجم می‌خوانیم:
«برای نمونه نمی‌دانستم چند صورت هست. آدم‌ها زیادند، اما صورت‌ها خیلی زیادترند، چون هرکس چند صورت دارد.برخی سال‌های سال تنها یک صورت دارند که طبعاً فرسوده و چرک می‌شود،...»
این قسمت در قصهء دوم بوف کور (صص 142-141 ، کتاب‌های پرستو 1348) به این صورت آمده است:
«زندگی با خونسردی و بی‌اعتنایی صورتک هر کسی را به‌خودش ظاهر می‌سارد، گویا هر کسی چنین صورتی با خودش دارد –بعضی‌ها فقط یکی از این صورتک‌ها را دائماً استعمال می کنند که طبیعتاً چرک می‌شود و چین و چروک می‌خورد....