موسیو پروست
و مافیای نشر!
«موسیو پروست» نام کتاب خاطرات کدبانوی خانهء مارسل پروست است. سلست آلباره در 8 سال پایان عمر مارسل پروست، کدبانو، پرستار، دستیار و همدم پروست بود. او پس از مرگ پروست در سال 1922 با کسی حرف نزد و مصاحبه نکرد.
اوایل دههء هفتاد میلادی، پنجاه سال پس از مرگ پروست، ژرژ بلمونت ناشر فرانسوی، سلست را تشویق کرد تا تمام چیزهایی را که از زندگی خصوصی مارسل پروست میداند، بگوید. این گفتو گو هفتاد ساعت نوار ضبط شده شد و حاصل آن کتابی حدود 450 صفحه. ژرژ بلمونت کتابهایی از بورخس، گراهام گرین، هنری جیمز و هنری میلر را به فرانسه ترجمه کرده است.
من ترجمهء انگلیسیاش را دارم. آندره آسیمان، استاد ادبیات تطبیقی درسیتی یونیورسیتی نیویورک، مقدمهای بر کتاب نوشته و جای تردید در حرفهای سلسته را باز گذاشته است. هر چند ژرژ لافونت میگوید که بارها سلست را امتحان و مطلبی را به طرق مختلف مطرح کرده و همان توضیحات را شنیده است و با این استدلال بر راستگویی سلست صحه میگذارد.
این کتاب به اسم «آقای پروست» با همکاری دو مترجم قرار است به بازار بیاید.
کتاب 29 فصل و یک مؤخره دارد.
نام فصل 23 "رد" (Rejection ) است. گزارش چاپ کتابهای پروست. دربارهء چاپ اولین کتاب از مجموعهء در جستوجو، رد آن توسط دو ناشر که یکی از آنها انتشارات گالیمار و مسؤل خواندن نسخههای دستنویس در آن جا آندره ژید بود
فصل 24 به طور کامل به آندره ژید اختصاص یافته که آن را در پست بعدی میگذارم.
بخشی از فصل 23 (تلخیص):
...
داستان سر و کله زدن با ناشران و چگونگی شروع چاپ کتابها را از خود موسیو پروست شنیدم. وقتی کارم را در بلوار هاسمن به عنوان پیک شروع کردم تازه "طرف خانهء سوان" چاپ شده بود. موسیو پروست در بهار 1913 همان موقع که من ازدواج کردم با برنار گراسه قرارداد بسته بود. من آن زمان از وجود موسیو پروست خبر هم نداشتم. بیست و یک ساله بودم و تازه از روستا به پاریس آمده بودم.
من از او شنیدم که چگونه تشکیلات لازم را به حرکت انداخت تا سوان را چاپ کند یعنی ارتباطاتش را به کار گرفت – از یک طرف دوستان و آشنایان محافل و از طرف دیگر افرادی که به واسطهء گاهگداری مقاله نوشتن در فیگارو میشناخت به خصوص کَلمِت. .
چون موسیو پروست هیچوقت دوست نداشت خود را دفعتاً به جامعه معرفی کند، آثار اولیهاش باید توسط دیگران ارائه میشد. ولی فقط سفارش آنها را نمیخواست – آنها باید به ارزش کتابش پی میبردند و میفهمیدند موسیو پروست کجا ایستاده است.
...
چاپ "طرف خانهء سوان" کار آسانی نبود. اول آن که دستنویس بسیار طولانی بود – به نظرم حدود هزار هزار و دویست صفحه و وقتی تایپ شد حدود هفتصد صفحه، دیگر این که آن کتاب با هر چیزی که آن موقع رایج بود، فرق داشت.
اولین قدم در سال 1912 برداشته شده بود. موسیو پروست روی دو انتشارات تأکید داشت: فَسکِل که آن زمان خوب جا افتاده بود و موسیو پروست با آنها آشنا بود، دیگری نوول روو فرانسز که به عنوان نشر هنوز جوان بود ولی موسیو پروست به دلیل مجله بررسی ادبیاش، NRF ، واقعاً آن را ترجیح میداد. نویسندگان این مجله که ژید هم جزوشان بود از یکدیگر حمایت میکردند و گفته میشد که نسل جدید نویسندگان را معرفی میکنند. بخش تجاری این انتشارات را گاستون گالیمار اداره میکرد که با دختری از خانوادهء لازار، بانکداران پر قدرت، ازدواج کرده بود. زنی زیبا، باریک، شیک، مبادی آداب و شوخ طبع.
پرنس آنتوان بیبسکو [رومانیایی] که همیشه دیوانهء جدیدترین چیزها بود مصرانه از موسیو پروست خواست که دستنویس را به نوول روو فرانسز بدهد. موسیو پروست در املاک یکی از دوستانش با گاستون گالیمار ملاقات کرده بود. آندره ژید هم برایش غریبه نبود، آشنای محفلی پانزده بیست سال پیشاش بود.
در ابتدای سال 1912 ، کَلمِت فیگارو، دستنویس طولانی را پس از بررسی و تصحیح به فسکل تحویل داد... پرنس آنتوان، در مهمانیای که با برادرش به همین منظور داده بودند، نسخهء دومی را که کاملاً اصلاح نشده بود به آندره ژید تحویل داد. هم پرنس هم برادرش سوان را خوانده بودند و از آن خوششان آمده بود.
موسیو پروست بعدها به من گفت: «چون میدانستم این دو نفر مهربان و با هوشند، دستنویس را به آنها دادم که بخوانند.»
خلاصه دستنویس به دو ناشر تحویل داده شد و بعد سکوت. از تحویل به فسکل ماهها و از نوول روو فرانسز یک ماه گذشت که پرنس آنتوان سراغ آنها را از موسیو پروست گرفت:
«هیچ، هنوز جواب ندادهاند.»
پرنس آنتوان سراغ نوول روو فرانسز رفت تا ژید را ببیند. ژید به او گفت دستنویس رد شده است:
«ما کتابهای جدی چاپ میکنیم. اصلاً امکان ندارد از این چیزهایی که یک بچه سوسول قرتی نوشته چاپ کنیم.»
آندره ژید دستنوشته را به آنتوان بیبسکو پس داد. به نظرم یک نامه هم از ژاک کوپو عضو هیئت بررسی نوول روو فرانسز رسید که تا این اندازه بیپرده نبود ولی رد دستنویس را تأیید کرده بود.
تمام اینها به داستان یا دعوایی مشهور مرتبط میشود که آیا ژید که تنها کسی بود که دستنویس را در اختیار داشت آن را خوانده یا حتی بستهء دستنوشته را باز کرده است یا نه.
[... داستانهای متعددی در این باره نقل شده است ولی...]
هر بار موسیو پروست قاطعانه به من میگفت:
«به تو اطمینان میدهم که آدمهای نوول روو فرانسز اصلاً بسته را باز نکردند.»
آن اوایل که به عنوان پیک در بلوار هاسمن کار میکردم کتابهای امضا شده را نیکلاس کاتن بستهبندی میکرد و به من میداد تا به مقصد برسانم. همانطور که گفتم نیکلاس بینهایت وسواسی بود و کتابها را خیلی زیبا بسته بندی میکرد. در گره زدن نوار دور بستهبندی دقت خاصی میکرد که میشد گفت در گره زدن هنرمند است و سبکش کم و بیش غیر قابل تقلید بود.
برای همین بود که موسیو پروست میگفت:
«من بستهء دستنویس را قبل از ارسال و بعد از بازگشت دیدم سلست، و مطمئن هستم که دست نخورده پس دادند، درست به همان صورت که فرستاده بودم. چقدر یک فرد ممکن است با استعداد باشد که گرههای مخصوص نیکلاس را باز کند و بعد درست در همان محل دوباره عیناً گره بزند؟ خیلی سخت است هر چند غیر ممکن نیست.»
نیکلاس هم مطمئن بود که گرهها باز نشدهاند.
...
این داستان برای موسیو پروست سرگرم کننده بود و هر وقت تعریف میکرد میخندید.
...
موسیو پروست تا آخر خاطر جمع بود که رد دستنویس توسط آندره ژید از روی پیش داروی بوده است. دقیقاً به این صورت که موسیو پروست را از محافل پاریس میشناخت و هنوز میشنید که به آن محافل رفت و آمد میکند پس پیشاپیش به دلیل حرف مردم که او را "بچه سوسول قرتی" میخواندند، بدون این که زحمت خواندن به خود بدهد، دستنویس را کنار گذاشت.
...
اواخر سال 1912 ، چند روز پس از رد دست نوشته توسط نوول روو فرانسز، فسکل هم نامهای مبنی بر رد "طرف خانهء سوان" فرستاد، هرچند این بار نامه محترمانه بود و دستنویس به دقت خوانده شده بود.
موسیو پروست از طریق دوست قدیمیاش رنه بلوم، برادر لئون بلوم، با ناشر جوان برنار گراسه تماس گرفت. اوایل سال 1913 با او قرارداد بست که طبق آن موسیو پروست هزینهء چاپ کتابش را میپرداخت. موسیو پروست از همان ابتدا پیشبینی کرده بود که تازگی اثرش، چاپ آن را با مشکل مواجه خواهد کرد.
تقریبا بلافاصله پس از چاپ، "طرف خانهء سوان" محافل ادبی را به جوش خروش درآورد و سر نوول روو فرانسز داد و قال کردند. ژاک ریویر، رئیس تحریریه نوول روو فرانسز از این که ژید کتاب را رد کرده بود عصبانی شد. از اوایل سال 1913 گالیمار و دیگران تلاشهایی را شروع کردند تا مساله را ترمیم کنند.
خب دیگر نوبت موسیو پروست بود که بخندد. توبه نامهء گالیمار مربوط به فوریهء سال 1914 است و در فوریهء 1916 آندره ژید سرش را گذاشت جای پایش و به بلوار هاسمن آمد.
[مارسل پروست نوول روو فرانسز را ترجیح میداد ولی با وجودی که سوان را به هزینهء خود منتشر کرده بود و تعهدی به برنارد گراسه نداشت، از این که کتاب بعدی را به گالیمار بدهد نارحت بود. چند نامه با برنارد گراسه که به جبهه اعزام شده بود رد و بدل کردند و گراسه بدون دلخوری پروست را در انتخاب ناشر مخیر گذاشت.]