شنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۹

موسیو پروست





















موسیو پروست

و مافیای نشر!

«موسیو پروست» نام کتاب خاطرات کدبانوی خانهء مارسل پروست است. سلست آلباره در 8 سال پایان عمر مارسل پروست، کدبانو، پرستار، دستیار و همدم پروست بود. او پس از مرگ پروست در سال 1922 با کسی حرف نزد و مصاحبه نکرد.

اوایل دههء هفتاد میلادی، پنجاه سال پس از مرگ پروست، ژرژ بلمونت ناشر فرانسوی، سلست را تشویق کرد تا تمام چیزهایی را که از زندگی خصوصی مارسل پروست می‏داند، بگوید. این گفت‏و گو هفتاد ساعت نوار ضبط شده شد و حاصل آن کتابی حدود 450 صفحه. ژرژ بلمونت کتاب‏هایی از بورخس، گراهام گرین، هنری جیمز و هنری میلر را به فرانسه ترجمه کرده است.

من ترجمهء انگلیسی‏اش را دارم. آندره آسیمان، استاد ادبیات تطبیقی درسیتی یونیورسیتی نیویورک، مقدمه‏ای بر کتاب نوشته و جای تردید در حرف‏های سلسته را باز گذاشته است. هر چند ژرژ لافونت می‏گوید که بارها سلست را امتحان و مطلبی را به طرق مختلف مطرح کرده و همان توضیحات را شنیده است و با این استدلال بر راست‏گویی سلست صحه می‏گذارد.

این کتاب به اسم «آقای پروست» با همکاری دو مترجم قرار است به بازار بیاید.

کتاب 29 فصل و یک مؤخره دارد.

نام فصل 23 "رد" (Rejection ) است. گزارش چاپ کتاب‏های پروست. دربارهء چاپ اولین کتاب از مجموعهء در جست‏وجو، رد آن توسط دو ناشر که یکی از آن‏ها‏ انتشارات گالیمار و مسؤل خواندن نسخه‏های دست‏نویس در آن جا آندره ژید بود

فصل 24 به طور کامل به آندره ژید اختصاص یافته که آن را در پست بعدی می‏گذارم.

بخشی از فصل 23 (تلخیص):

...

داستان سر و کله زدن با ناشران و چگونگی شروع چاپ کتاب‏ها‏ را از خود موسیو پروست شنیدم. وقتی کارم را در بلوار هاسمن به عنوان پیک شروع کردم تازه "طرف خانهء سوان" چاپ شده بود. موسیو پروست در بهار 1913 همان موقع که من ازدواج کردم با برنار گراسه قرارداد بسته بود. من آن زمان از وجود موسیو پروست خبر هم نداشتم. بیست و یک ساله بودم و تازه از روستا به پاریس آمده بودم.

من از او شنیدم که چگونه تشکیلات لازم را به حرکت انداخت تا سوان را چاپ کند یعنی ارتباطاتش را به کار گرفت – از یک طرف دوستان و آشنایان محافل و از طرف دیگر افرادی که به واسطهء گاه‏گداری مقاله نوشتن در فیگارو می‏شناخت به خصوص کَلمِت. .

چون موسیو پروست هیچ‏وقت دوست نداشت خود را دفعتاً به جامعه معرفی کند، آثار اولیه‏اش باید توسط دیگران ارائه می‏شد. ولی فقط سفارش آن‏ها‏ را نمی‏خواست – آن‏ها‏ باید به ارزش کتابش پی می‏بردند و می‏فهمیدند موسیو پروست کجا ایستاده است.

...

چاپ "طرف خانهء سوان" کار آسانی نبود. اول آن که دست‏نویس بسیار طولانی بود – به نظرم حدود هزار هزار و دویست صفحه و وقتی تایپ شد حدود هفتصد صفحه، دیگر این که آن کتاب با هر چیزی که آن ‏موقع رایج بود، فرق داشت.

اولین قدم در سال 1912 برداشته شده بود. موسیو پروست روی دو انتشارات تأکید داشت: فَسکِل که آن زمان خوب جا افتاده بود و موسیو پروست با آن‏ها آشنا بود، دیگری نوول روو فرانسز که به عنوان نشر هنوز جوان بود ولی موسیو پروست به دلیل مجله بررسی ادبی‏اش، NRF ، واقعاً آن را ترجیح می‏داد. نویسندگان این مجله که ژید هم جزوشان بود از یکدیگر حمایت می‏کردند و گفته می‏شد که نسل جدید نویسندگان را معرفی می‏کنند. بخش تجاری این انتشارات را گاستون گالیمار اداره می‏کرد که با دختری از خانوادهء لازار، بانکداران پر قدرت، ازدواج کرده بود. زنی زیبا، باریک، شیک، مبادی آداب و شوخ طبع.

پرنس آنتوان بیبسکو [رومانیایی] که همیشه دیوانهء جدیدترین چیزها بود مصرانه از موسیو پروست خواست که دست‏نویس را به نوول روو فرانسز بدهد. موسیو پروست در املاک یکی از دوستانش با گاستون گالیمار ملاقات کرده بود. آندره ژید هم برایش غریبه نبود، آشنای محفلی پانزده بیست سال پیش‏اش بود.

در ابتدای سال 1912 ، کَلمِت فیگارو، دست‏نویس طولانی را پس از بررسی و تصحیح به فسکل تحویل داد... پرنس آنتوان، در مهمانی‏ای که با برادرش به همین منظور داده بودند، نسخهء دومی را که کاملاً اصلاح نشده بود به آندره ژید تحویل داد. هم پرنس هم برادرش سوان را خوانده بودند و از آن خوششان آمده بود.

موسیو پروست بعدها به من گفت: «چون می‏دانستم این دو نفر مهربان و با هوشند، دست‏نویس را به آن‏ها دادم که بخوانند.»

خلاصه دست‏نویس به دو ناشر تحویل داده شد و بعد سکوت. از تحویل به فسکل ماه‏ها و از نوول روو فرانسز یک ماه گذشت که پرنس آنتوان سراغ آن‏ها‏ را از موسیو پروست گرفت:

«هیچ، هنوز جواب نداده‏اند.»

پرنس آنتوان سراغ نوول روو فرانسز رفت تا ژید را ببیند. ژید به او گفت دست‏نویس رد شده است:

«ما کتاب‏ها‏ی جدی چاپ می‏کنیم. اصلاً امکان ندارد از این چیزهایی که یک بچه سوسول قرتی نوشته چاپ کنیم.»

آندره ژید دست‏نوشته را به آنتوان بیبسکو پس داد. به نظرم یک نامه هم از ژاک کوپو عضو هیئت بررسی نوول روو فرانسز رسید که تا این اندازه بی‏پرده نبود ولی رد دست‏نویس را تأیید کرده بود.

تمام این‏ها‏ به داستان یا دعوایی مشهور مرتبط می‏شود که آیا ژید که تنها کسی بود که دست‏نویس را در اختیار داشت آن را خوانده یا حتی بستهء دست‏نوشته را باز کرده است یا نه.

[... داستان‏ها‏ی متعددی در این باره نقل شده است ولی...]

هر بار موسیو پروست قاطعانه به من می‏گفت:

«به تو اطمینان می‏دهم که آدم‏ها‏ی نوول روو فرانسز اصلاً بسته را باز نکردند.»

آن اوایل که به عنوان پیک در بلوار هاسمن کار می‏کردم کتاب‏ها‏ی امضا شده را نیکلاس کاتن بسته‏بندی می‏کرد و به من می‏داد تا به مقصد برسانم. همان‏طور که گفتم نیکلاس بی‏نهایت وسواسی بود و کتاب‏ها‏ را خیلی زیبا بسته بندی می‏کرد. در گره زدن نوار دور بسته‏بندی دقت خاصی می‏کرد که می‏شد گفت در گره زدن هنرمند است و سبکش کم و بیش غیر قابل تقلید بود.

برای همین بود که موسیو پروست می‏گفت:

«من بستهء دست‏نویس را قبل از ارسال و بعد از بازگشت دیدم سلست، و مطمئن هستم که دست نخورده پس دادند، درست به همان صورت که فرستاده بودم. چقدر یک فرد ممکن است با استعداد باشد که گره‏ها‏ی مخصوص نیکلاس را باز کند و بعد درست در همان محل دوباره عیناً گره بزند؟ خیلی سخت است هر چند غیر ممکن نیست.»

نیکلاس هم مطمئن بود که گره‏ها‏ باز نشده‏اند.

...

این داستان برای موسیو پروست سرگرم کننده بود و هر وقت تعریف می‏کرد می‏خندید.

...

موسیو پروست تا آخر خاطر جمع بود که رد دست‏نویس توسط آندره ژید از روی پیش داروی بوده است. دقیقاً به این صورت که موسیو پروست را از محافل پاریس می‏شناخت و هنوز می‏شنید که به آن محافل رفت و آمد می‏کند پس پیشاپیش به دلیل حرف مردم که او را "بچه سوسول قرتی" می‏خواندند، بدون این که زحمت خواندن به خود بدهد، دست‏نویس را کنار گذاشت.

...

اواخر سال 1912 ، چند روز پس از رد دست نوشته توسط نوول روو فرانسز، فسکل هم نامه‏ای‏ مبنی بر رد "طرف خانهء سوان" فرستاد، هرچند این بار نامه محترمانه بود و دست‏نویس به دقت خوانده شده بود.

موسیو پروست از طریق دوست قدیمی‏اش رنه بلوم، برادر لئون بلوم، با ناشر جوان برنار گراسه تماس گرفت. اوایل سال 1913 با او قرارداد بست که طبق آن موسیو پروست هزینهء چاپ کتابش را می‏پرداخت. موسیو پروست از همان ابتدا پیش‏بینی کرده بود که تازگی اثرش، چاپ آن را با مشکل مواجه خواهد کرد.

تقریبا بلافاصله پس از چاپ، "طرف خانهء سوان" محافل ادبی را به جوش خروش درآورد و سر نوول روو فرانسز داد و قال کردند. ژاک ریویر، رئیس تحریریه نوول روو فرانسز از این که ژید کتاب را رد کرده بود عصبانی شد. از اوایل سال 1913 گالیمار و دیگران تلاش‏ها‏یی را شروع کردند تا مساله را ترمیم کنند.

خب دیگر نوبت موسیو پروست بود که بخندد. توبه نامهء گالیمار مربوط به فوریهء سال 1914 است و در فوریهء 1916 آندره ژید سرش را گذاشت جای پایش و به بلوار هاسمن آمد.

[مارسل پروست نوول روو فرانسز را ترجیح می‏داد ولی با وجودی که سوان را به هزینهء خود منتشر کرده بود و تعهدی به برنارد گراسه نداشت، از این که کتاب بعدی را به گالیمار بدهد نارحت بود. چند نامه با برنارد گراسه که به جبهه اعزام شده بود رد و بدل کردند و گراسه بدون دلخوری پروست را در انتخاب ناشر مخیر گذاشت.]



سه‌شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۹

صدای طهرون

ترانه‏های ضربی

سیزده ترانهء ترونی!

مرتضی احمدی

یادآور مادرِ مادر بزرگ‏هایتان.

ترک سه قویاً توصیه می شود و ترک هشت هم شمرونی است.




دوشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۹

حقیقت


همیشه افرادی هستند که استدلال کنند حقیقت مصلحت نیست، ضد سازندگی است، تجملات است. (به این می‏گویند تفکر عملی یا سیاسی.) و از طرف دیگر، افرادی که حسن نیت دارند، آن‏چنان‏که انتظار می‏رود، نسبت به دست شستن از قبول مسؤلیت‏ها، عقیده‏ها و انتصابات که آرمان‏گرایی فراوانی در آن‏ها صرف شده، بی‏علاقه‏اند. موقعیت‏هایی به وجود می‏آبد که در آن حقیقت و عدالت به نظر ناسازگار می‏آید. حتی در مقابل درک حقیقت مقاومت بیشتری وجود دارد تا تصدیق مطالبات عدالت‏خواهانه. برای مردم به نظر بسیار آسان می‏آید که حقیقت را تشخیص ندهند، به خصوص وقتی درک حقیقت به این معنی باشد که از جامعه‏ای که بخش ارزشمند هویت آن‏ها را تأمین کرده است، دل بکنند یا طرد شوند.

سوزان زُنتاگ