داستایفسکی
در سال 1905، ماکسیم گورکی، داستایفسکی را "نابغهای اهریمنی" نامید. لنین میخواست از داستایفسکی مجسمه بسازد اما نویسنده هنوز خطرناک بود. در حکومت استالین باز هم آثار او سانسور شد. در سال 1953، بخش تحقیقات دانشگاهی، بهاین نتیجه رسید که داستایفسکی "تجسم فردیت ارتجاعی-بورژوازی" است.
داستایفسکی هنوز هم مثل سابق خوانندگان خود را به زحمت میاندازد. آثار او یادآور چیزی وحشتناک در تخیل مدرن است. یادآور طنز تلخ مرد زیرزمینی، یادآور غرور عمیق و روشنفکرانه راسکول نیکوف.
کل شیوه رمان روان شناختی، رمان جریان سیال خودآگاه و ناخودآگاه، وجود خود را تقریباً به داستایفسکی مدیون است و رد پای تخیل گسترده، انسان گرا و روان شناختی او را در تمام ادبیات مدرن میتوان دید. همچنان که پروست و ویرجینیا وولف بهآن اقرار میکنند. سایه داستایفسکی بر طنز سیاه کنراد حاکم است، بر ادبیات کنایی توماس مان و درک بیماری مدرن و تمایل برای جدلی نو در آثار او. داستانهای کافکا که فشارهای سیاسی و روانی دنیای بیرون و درون فرد را بازگو میکند، نشان از داستایفسکی دارد. رمان اولیس جویس به رآلیسم شکاک و شگفت انگیز داستایفسکی تعلق دارد. رد پای او در داستانهای مهیج متافیزیکی مدرن از آندره ژید گرفته تا گراهام گرین، در ادبیات داستانی اگزیستانسیالیسم پوچ گرا، در نوشتههای سارتر و کامو به جشم میخورد.
میراث خارق العادهای است، آن هم از نویسندهای که دست کم در تئوری، در برابر تخیل مدرن از خود بیگانه میایستد و میکوشد تا راههای رهایی را بیابد.
جمعه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۶
داستایفسکی
اشتراک در:
پستها (Atom)