tag:blogger.com,1999:blog-6133302.post116585088746223849..comments2022-03-28T05:57:45.178+04:30Comments on مرغ آمین: Unknownnoreply@blogger.comBlogger9125tag:blogger.com,1999:blog-6133302.post-1167534812695409122006-12-31T06:43:00.000+03:302006-12-31T06:43:00.000+03:30سلام بر شما. وبلاگ بسیار خوبی دارید. من مدتی است ک...سلام بر شما. وبلاگ بسیار خوبی دارید. من مدتی است که بهش سر می زنم. خوشحال می شوم نگاهی همبه "گرینگوی پیر" بیاندازیدVahid Mortazavihttps://www.blogger.com/profile/09848030299431895729noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6133302.post-1167534100789605482006-12-31T06:31:00.000+03:302006-12-31T06:31:00.000+03:30این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.Vahid Mortazavihttps://www.blogger.com/profile/09848030299431895729noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6133302.post-1167083716918793332006-12-26T01:25:00.000+03:302006-12-26T01:25:00.000+03:30سلام.مرغ امين جان چرا پس باز كم كار شديد؟...منتظري...سلام.<BR/>مرغ امين جان چرا پس باز كم كار شديد؟...منتظريم...رو كنيد...Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6133302.post-1166757896670407482006-12-22T06:54:00.000+03:302006-12-22T06:54:00.000+03:30از لطفَت ممنون و معذرت از این که کمی دیر پاسخمى...از لطفَت ممنون و معذرت از این که کمی دیر پاسخمىدهم. همانطور که مىدانی این روزها زیاد وقت نوشتن پیدانمیکنم.<BR/><BR/>از "سلیقهای" بودن ترجمهگفتی. در ترجمهاگر درستباشد- و فقط در آن صورت- میشود چیزی را به شکلهای مختلفنوشت. همانطور که در نگارش عادی فارسی هم مىشود اینکار را کرد. اگر قراربه نقد باشد آنوقت است که نویسندهای مىتواند دلیل و شاهد بیاورد که این طرز نگارش به این یا آن دلیل درستتراست یا دلنشینتر. <BR/><BR/>در مورد "تَرک" موقع ترجمه احساس ِ قدیمیشدنَش را نداشتم- طوری که مثلاً در مورد نثر ِ قاجاری دارم. فکرمىکنم در شعرها و تصنیفهاى ِ عاشقانه، دست ِ کم، این عبارت ِ "ترکم نکن" یا "ترککردن" زیاددیدهمىشود (یک راهسادهء امتحانَش جستجو در گوگل است). با تذکرتو نگاهی کردم به لغتنامهءدهخدا. معنیَش "رهاکردن" و "واگذاشتن" بود. شاید تفاوتَش با "رفتن [ازجایی] " این باشد که در "ترک" بهطور مشخص قصد ِ برگشتنداشتن، دستِکم در آیندهء نزدیک، احساسمىشود (مثل ِ "ترک ِخدمت"،"ترک ِ منزل"، "ترک ِمعشوق"،"ترک ِیارودیار") درحالی که در "رفتن" چنین قصدی دستِکم به شکل ِآشکار نیست.<BR/><BR/>درمورد ِ نامِ عطر هم آفرین:) قبلاً همگفتهام (در نظرخواهی مطلبَم در مورد ترجمهء داستان ِ "بهجرم ِنگاه" )که بهعلت داشتن ِ تجربه خیلیبعضیوقتها معادلهای جالبی پیدامىکنی. قصدَم هم درنظرقبلی انتقادو بدبودن ِترجمهات نبود. که ترجمهءمن هم معیارنیست و دیگری ممکناست خیلیبهتر از من ترجمهکند.پژمانhttps://www.blogger.com/profile/11915457739946702818noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6133302.post-1166734221561053862006-12-22T00:20:00.000+03:302006-12-22T00:20:00.000+03:30سلام میخواستم بگم که ما که به پسرتون دسترسی نداریم...سلام <BR/>میخواستم بگم که ما که به پسرتون دسترسی نداریم شما که میبینیدش بهش بگید تمام آی اس پی ها سایتشو فیلتر کردن<BR/>ممنونAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6133302.post-1166291916904500252006-12-16T21:28:00.000+03:302006-12-16T21:28:00.000+03:30مثل هميشه خيلي خوب مي نويسي. من مقايسه نكردم. خوش...مثل هميشه خيلي خوب مي نويسي. من مقايسه نكردم. خوشم نمي آيد ملا نقطي بازي در بياورم. اين ترجمه را اتفاقاً خودم دوست داشتم! مي داني گاهي اين طور نيست و هنوز ته دلم يك چيز تمام نشده باقي مي ماند. پس به نظرت باز هم ترجمه "سليقه اي" نيست؟ مثلاً من تا جايي كه مي توانم<BR/> <BR/>leave <BR/>را "ترك" ترجمه نمي كنم. نمي توانم. به نظرم يك كم زبانِ معيار يك كم زبانِ محجور مي آيد. نه اين كه بگويم زنده نيست، يك كم زنده نيست! ترجمه ترا هم مثل هميشه دوست دارم.<BR/><BR/>در حاشيه: در اين داستان مادر راوي عطر <BR/> L’Air du Temps <BR/>مي زند كه ما هم آن زمان ها (!) مي زديم، معمولاً هم اسم عطر را آدم ها ترجمه نمي كنند مثلاً مي گويند پويزن مي زنم و از اين قبيل. به نظرم خيلي شاهكار كردم كه در ترجمه، اسم ماركش را نوشتم چون آن زمان ها نيناريچي بيشتر از حالا تو بورس بود! اين ها را گفتم كه يك آفرين به من بگويي!!مرغ آمینhttps://www.blogger.com/profile/07700266577439200951noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6133302.post-1166278557931003092006-12-16T17:45:00.000+03:302006-12-16T17:45:00.000+03:30سلام. ترجمهء داستان Once in a life timeرا دیدم در ...سلام. ترجمهء داستان <BR/>Once in a life time<BR/>را دیدم در سایت ِ دیباچه. یادم مىآید خیلی وقت پیش خواندهبودمَش. آنجا جای نظرگذاشتن نداشت اینجا نظرم را بهصورت ترجمهء چند خط اوّلَش مىگذارم. شاید دوستداشته باشی نگاهی بکنی:<BR/><BR/><BR/>"پیش از این دیدهبودمَت، آن قدر که حسابَش از دستَم دررفته. اما از مهمانی خداحافظی خانوادهام در خانهء میدان ِ اینمَن برای خانوادهات بود که بودنَت را در زندگیَم بهخاطر مىآورم. پدرومادرَت تصمیم به ترک ِ کمبریجگرفتهبودند، آن هم نه مثل ِ بعضی بنگالیها ِ به مقصد آتلانتا و آریزونا، که به مقصد ِخود ِ هند ِ دور، با دستشستن از مبارزهای که پدرومادرم و دوستانشان پذیرفتهبودند. سال ۱۹۷۴ بود. شش ساله بودم و تو نه ساله. چندساعت ِ قبل از مهمانی را روشنتر به خاطر مىآورم. ساعتهایی که مادرم صرف ِتدارک برای تکتک مهمانهاکرد: مبل و صندلیها را برقانداختند، بشقابهای کاغذی و دستمالسفرهها را روی میز چیدند، ...."پژمانhttps://www.blogger.com/profile/11915457739946702818noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6133302.post-1166078666345439522006-12-14T10:14:00.000+03:302006-12-14T10:14:00.000+03:30خوش حالم كه خوشت آمده. اين مطلب را خيلي وقت پيش دا...خوش حالم كه خوشت آمده. اين مطلب را خيلي وقت پيش داده بودم بيرون برايم تايپ كنند. اديتش هم مثلاً كردم. ولي با اين اوضاع خودم ديگر بهتر از اين از كار در نيامد. منظورم اين است كه از غلط هاي چاپي معذرت مي خواهم.مرغ آمینhttps://www.blogger.com/profile/07700266577439200951noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6133302.post-1166044475509206522006-12-14T00:44:00.000+03:302006-12-14T00:44:00.000+03:30مرغ آمين جان هرچي هفتان خاك بر سري رو ديدم بلكه يه...مرغ آمين جان هرچي هفتان خاك بر سري رو ديدم بلكه يه لينكي به اين مطلب عالي داده باشن دريغ...و صد افسوس...خودشون از دست دادن اين مطلب به اين نابي رو...مي خواستم مخصوص همين مطلب توش عضو بشم و لينك بذارم...ديدم ديگه عضو نمي پذيرن...به خدا خيلي حرصم گرفتAnonymousnoreply@blogger.com